نقدي بر طرح جـــــامع جــــديد تهران

 

 با تقد ير صميمانه از ايسنا كه براي اولين بار مسئله بسيار مهمي همچون طرح جامع تهران  را براي افكار عمومي مطرح مينمايد .

    گزارشهاي مربوط به طرح ، انتقادات ودفاعيات خلاصه شده ودرهم برهم  انرا بعنوان يك تهراني علاقه مند به اين مقولات خواندم . هنگاميكه اجزا وفرازهاي بر جسته تر اين دفاعيات واظهار نظرهاي مقامات ودست اندركاران طرح  جديد را كنار هم ميگذاريم، باكمي دقت ،   بيگانگي وعدم توجه طرح به واقعيات ونيازهاي اين «مرحـــــــــله» ازروند توسعه كشور (مرحله گذر از وضعيت توسعه نيافتگي)  را،  مشاهده مينمائيم . هر چند مدافعين طرح اصرار درجديد و متفاوت بودن اين طرح با طرح كليشه اي وبه بن بست رسيده قبلي دارند ؛ ولي  با استناد به همين مدافعات  ، بايد گفت : طرح جديد از نظر نگرش ،  تبيين ، تعريف ونحوه مواجه شدن  با مسئله ويا مسائل تهران و هم چنين  مزيد برعلت شد نهاي بعدي اش ،  همانند مشكلات بسياري كه طرح جامع تهران با خود اورد  ، دراساس با ان هيچ تفاوت ماهوي اي ندارد .   . چرا؟

     قبل ازاينكه پاسخ  چراي  فوق را مطرح نمائيم  ، ميبايست به دو نكته مهم اشاره  نمود .  نخست اينكه باتوجه به اظهارات مسئولين در جلسات اين مدافعات و طرح پرسشهاي مقامات شهرداري ويا اعضاي شوراي شهر ميتوان نوعي عدم اطمينان به نتيجه طرح را شاهد بود .كه اين خود ميتواند (البته ميتواند!) امر  بسيار مثبتي باشد . چون  مسئولين مايل نيستند بار ديگر ويا براي چند مين بار غافل گير شده ، طرح جديد هم بلاي جانشان شود ! نكته دوم را ميتوان بصورت پرسشي صادقانه مطرح نمود اين استكه ايا  واقعا” شك وترديد مسئولين،  به خاطر جستجوي راهكاري منطقي مبتني بر وفاق جمعي  براي هدايت تحولات وسازمان دهي توسعه شهر ويا  هدايتي كه  نتيجه اش با اطمينان كافي  حداقل تعديل معضلات  كنوني باشد ‌، بوده است؟.  ظاهر مسئله ونحوه طرح پرسش ها انهم پرشها ي بظاهر بسيار علمي! واساسي!  جريان را بصورت نوعي مرافعه وتقريبا” اظهار فضل مداوم  طرفين در اورده ، يكطرف مدعي علمي بودن واين چنان وانجنان بودن كار خود است .و طرف ديگر   هماهنگي طرح را با برنامه ريزي كلان كشور وجايگاه تهران را درشبكه شهرهاي جهاني شده جستجو ميكند .و حقير وساير ناظرين اين بحث ها ، واقعا” انگشت بدهان ميمانيم . انگشت بدهان وغرق در تعجبيم، چون اگر واقعا” مسئولين در پي جستجوي راه كاري  عملي ، مطلوب وقابل قبول بودند چرا از از ابتداي كار، به جاي اينكه كل مسئله را قبل از هر چيز در معرض افكار عمومي قرار دهند، اين كار را به مهندسين مشاور سپردند ؟.( دراينجا صاحب نظران ،اساتيد دانشگاه  ، كارشناسان وساير القاب  ديگر نيز خود بعنوان جزئي از افكار عمومي مطرح ميشدند) بدين صورت پيشاپيش  مسئله اي كه بدون شك از همه جهات داراي بعد ملي است درمعرض افكار عمومي قرار گرفته وسمت سوي اقدامات بعدي مبتني بر اين نظريات تعيين ميگرديد ،  علاه بر ان ياد اوري اين نكته ضروري است ، كه در معرض افكار عمومي قرار دادن مسئله اي بااين اهميت با نظر سنجي هائي  كه داعما” انجام شدن انرآ بصورت   توجه به خواسته جمع   مطرح ميكنند ، بكلي متفاوت است .  سپردن كار به مهندسين مشاور با اين هدف بود كه ،  فرضا” مهندسين مشاوربراي كلان شهر تهران و يا ام البلد جمهوري اسلامي طرح مسئله كند ؟  وسپس اهداف ونحوه  نيل به انرا مطرح نمايد؟  اياتعيين چنين مسير هدايتي كه امري است كه ميبايد  مبتني بر وفاق جمعي  باشد را ميتوان به مهندسين مشاور سپرد ؟ حال هرچند  بفرض اينكه  تصميم گيرنده هاي نهائي    شوراي شهر   وشوراي عالي شهرسازي وغيره باشند. 

       اگر طرح جامع قبلي كليشه اي ، نا موفق ، روي دست مانده ، مسئله ساز و دربسياري   از زمينه ها واقعا” مزيد بر علت بود، كه، بود!  بايد قبل از هرچيز هم مدافع وهم مدعي ،  نه به صورت كلي وگنده گوئي  وريز نمودن پرسشها و يا به خيال خود  همه جوانب راديدن  !  نخست  طرح قبلي را بصورت مشخص نقد نمايند. تا  ناظر واقعا”بي تقصير، درمواجه شدن بااين همه پرسشهاي اساسي!  بنيادين !  سردرگم ومبهوت نگرد د. 

     هنگاميكه ميگوئيم طرح قبلي بعلت تقليدي وكليشه اي بودنش مسئله ساز بود ، درواقع مشكلمان مسئله ساز بود نش و نه جنبه ديگر ان است،    حال هرچند جنبه هاي ديگر هم مهم باشند . مثلا” چرا مسئله ساز بود ؟ ويا در چه مواردي مسئله ساخت ؟  درپاسخ ميتوان بطور واضح ومشخص گفت با نحوه طرحريري اي كه مطرح نمود ازهمان اغاز بجاي اينكه فرضا” مشكل مسكن را باهدايت هاي اگاهانه كمي تعديل نمايد انرا ، نه كم ونه زياد به بحران تبديل كرد . جنگ داخل وخارج محدوده را  چه كسي باني ا ش بود ؟!   هنگامي كه ميگوئيم طرح   سابق  مبتني برمطالعاتي كه ويژگيهاي ساختاري ـ تاريخي اينمرحله از توسعه را مشخص مينمايد ، (مرحله بسيار ويژه وحساس گذر از توسعه نيافتگي   كه كليه جوانب ساختاري روند اقتصادي ،اجتماعي مارا ، حداقل درشرايط كنوني باتوسعه  يافته ها در اساس متفاوت ميكند)   تهيه نشده بود  ؛  يعني اينكه اگر برمبني چنين مطالعه اي بود ، بعنوان مثال براي تهران سال 1970 سقف جمعيتي 5. 4 مليون نفري تعييين نميكرد ويا اينكه اگر بويژ گيهاي پيش گفته نظري داشت بسرعت در ميافت . شايد بتوان شهرتهران را مسقف نمود!!! ولي براي ان نميتوان( ودقيقا” نميتوان ، چون در توانائي هيچ قدرتي نيست  كه چنين محدويتي را اعمال كند!؟) سقف جمعيتي تعيين نمود .  يا اينكه مدام بجاي جستجوي راه حل قابل دفاع ،ممكن وعملي ، پهلوان پنبه وار ، سقف جمعيتي تعيين كنيم ! تمركز ‹زدائي›  كنيم !  بي رويه ها را با رويه كنيم !  غرض اين استكه: اصولا در شرايط حاضر نميبايد بدستور وخواست اين وياان ارگان سقف جمعيتي براي شهري چون تهران، تعيين نمود.  تا اينجا ، منصفانه، باتوجه به   فرمايشات مدافعين طرح جديد  ايا دو طرح در رابطه با موارد  اساسي فوق با يكديگر تفاوتي دارند ؟  .

 

 طرح سابق توجه اي به  اين  مهم نداشت كه  جامعه دركليه ابعاد اقتصادي ،اجتماعي، سياسي  ،  مرحله  گذر وپشت سر نهادن عقب ماندگي را ميگذراند . اين مرحله دركليه ابعاد فوق داراي ويژگيهاي ساختاري بسيار تعيين كننده خاص خود است . بهمين سبب  مشخصا” وضعيت اش با كليه جوامعي كه در اين زمينه ها از انها تقليد ميكنيم تفاوت هاي  ساختاري ـ تاريخي دارد . بهمين علت  برنامه هاي   تقليدي،  كه درابطه با سياست گذاري در زمينه هاي اجتماعي مانند برنامه ريزي توسعه ويابر نامه ريزي هاي مربوط به سازمان دهي  فضا ، نظير برنامه ريزي شهري كلان شهري وامثال ان انجام ميشوند ،اكثرا” دچار مشكل گشته وبا بن بست مواجه ميشوند. بنا براين هرگونه  سياست گذاري دراين زمينه ها ميبايد اولا” با توجه كامل به اين ويژگيهاي ساختاري وثانيا” باپشتوانه ومشاركت مردم در تصميم گيري هاي اصلي ان انجام شود. اين دو مقوله از اين جهت بسيار تعيين كننده اند كه :  اولي ، بدون چون چرا، عملكرد وكارائي برنامه ها را كاملا” مشروط ميكند ودرمورد دوم چون درمرحله  گذر از عقب ماندگي  اكثر سياست گذاري ها موار د « اساسي» و«بنياني» هستند ، بهر صورتي كه امكان پذير باشد بايد باحمايت ووفاق جمعي انجام پذيرد؛ وگر نه نتيجه همان خواهد شد كه  ميبينيم .

       هنگامي كه ميگوئيم توسعه نيافته ايم،  يعني اينكه ، علي رغم  اجراي ده برنامه توسعه( يا حداقل پنجاه سال برنامه ريزي توسعه) نه تنها توسعه نيافتگي،  در زمينه هاي اساسي زندگي اجتماعي  مانند اشتغال ، مسكن  ، افزايش وتوزيع عادلانه تر در امد، مشاركت وسيع تر مرذم درتصميم گيري واتخاذ سياست هاي مختلفه ،از ميان نرفته ، بلكه در بعضي از عرصه هاي اجتماعي برعقب ماندگي ها افزوده هم شده است . مانند شرايطي كه  هم اكنون بر وضعيت مسكن  حاكم است  .

       توسعه نيافته ايم: چون  هنوزتناسب قابل قبولي بين حجم وبزرگي  اقتصاد ملي وميزان نيروي كاربالقوه   كه هم اكنون بيش 25 مليون نفر است، ( واگربخواهيم اين ميزان را با ميران نيروي كار به كل جمعيت  در توسعه يافته ها مقايسه كنيم بايد 12 مليون ديگر به ان اضافه نمود!)  برقرار نشده، يعني ساختار اشتغال هم اكنون باحجم بزرگي از «فوق» ذخيره نيروي كار مواجه است. بدين معني كه علاوه بر بيكاران ( ياكساني غير داوطلبانه اشتغالي ندارند)،  بخش مهمي از نيروي كار بالفعل رااشتغال پنهان وخودگردان ومابقي رااشتغال كاذب تشكيل ميدهد. كه در مورد جامعه ما اين امر بوضوح مبين بقاي توسعه نيافتگي است .

      بعلت شرايطي كه برساختار اشتغال حاكم است ، جا بجائي جمعيت نا پايداري  و عدم  تثبيت اكولوژي  كار ،   تمركز جمعيت وفعاليت ها  درمركز  كشور  همچنان ادامه دارد .  همه شواهد نشان ميدهد با ادامه وضع كنوني  ، همانطور كه تهران بخش مهمي از جمعيت خود را به حاشيه ميراند؛ جمعيت شهرهاي بزرگ ديگر هم در قالب مهاجرت هاي بين استاني كه در اينده نزديك تشديد هم خواهد شد به حاشيه نشينان تهران افزوده شوند !!. بعوامل تشديد كننده   روند تمركز استقرار جمعيت،  فعاليتها وساير امكانات در مركز در شرايط حاضر، تاثير روندهاي ديگر هم چون خصوصي سازي ،  و ورود  ايران به سازمان تجارت جهاني در اينده را نيز بايد اضافه نمود.

  شبكه شهرهاي كشور از همه جهات اقتصادي ، اجتماعي ، سياسي ـ نهادي، فيزيكي ـ فضائي بسط وتثبيت فضائي اش بسيار  كند  بوده ( در اين باره بايد ياد اوري نمود بسط وتثبيت فوق بيشتر اقتصادي اجتماعي است تا همچنانكه برخي ميپندارند بسط فيزيكي)  ودر شرايط حاضر قادر نيست  روند توسعه اي كه سعي در تحقق ان را دار يم پوشش دهد . بلاخره بسياري از ويژگيهاي ساختاري كه روند توسعه وكليه برنامه ريرهاي مربوط به انرا از جمله برنامه ريزي هاي فضائي همچون طرح جامع تهران را بشدت مشروط ميكند . ويژگيهائي كه ذكر موارد بيشتران خارج از حوصله اين اظهار نظر است .

   اكنون در رابطه با  چرا ؟ اي  كه قبلا” مطرح شد ، يا اينكه چرا طرح جديد تفاوت ماهوي اي با طرح قديم ندارد .   نخست با اين پرسش اساسي مواجه ايم كه :  باتوجه به نقش وموقعيت كلان شهر تهران بعنوان مكه واميد اصلي بازار كار وفعاليت كشور باگرايش شديد تمركز جمعيت وفعاليت  حول ان كه اين هم        يكي از ويژگيهاي بارز وذاتي اين مرحله از توسعه است . مسئله ي تهران را چگونه بايد مطرح نمود ؟. حاشيه نرويم ،  مشخصا” مسئله چيست ؟   تا بتوان سمت سوي اقدامات بعدي رامشخص نمود. صغرا كبرا چيد ن وطرح مسائل پراكنده انهم با گنده گويي هاي بسيار چاره جوئي منطقي را واقعا”فلج ميكند . نميتوان از يك طرف مرتبا ارزوهائي كه سرووضعي بزرك دارند را مطرح نمود ولي از طرف ديگر، در عمل،  كورمال كورمال  بدنبال روزنه ي اميدي  گشت !!

هنگاميكه طرح جامع قبلي تهران تهيه ميشد، سالهاي چهل شمسي، مهاجرت به مركز، تشديد بيكاري ، مشكل مسكن و گسترش تهران وغيره در حال اوج گيري بود . در ان زمان مسئوليني كه نميتوانستند به توسعه تحقق بخشند، همه اين  تحولات را كه ، قبل از هر چيزنا خواسته ومسئله ساز ودرنهايت برملا كننده ناكار امد يشان بود ،  از همان زمان « بي رويه» اش خواندند  . تهران به تبع دگرگوني وتحركات اجتماعي در حال گسترش بود ، زمين هاي حول شهر «ند يد » ويا بعضا” بدون اينكه ديده شوند خريد وفروش ميشد. مهندس از فرنگ برگشته(خاصه مهندسين معمار ) انرا غير اصولي وبي ضابطه ، ميديدند .؟! دراين معركه مسئوليني كه ناتوان در هدايت  تحقق توسعه بودند  و درواقع « غافلگير » شده بودند . حاصل اين غافلگيري چه بود؟  وچه ميتوانست باشد ؟  البته ميبايست در جستجوي راه حل بود . اما چگونه ؟ راه حلي كه  خود مشروط به تحقق توسعه است ؛  باناتواني درتحقق توسعه  چگونه  ميتوانست قابل طرح باشد ؟  بلاخره تنها چاره  كاستن از درماندگي  مورد  بحث را در جلوگيري  ميد يد ند  ونه رفع  علت!  جلوگيري  از گسترش  انهم كما  في سابق   ‹ بيرويه› شهر در صورت امكان جلوگيري از مهاجرت ها وغيره  .سايه اين طرز تفكر كه ريشه درناتواني ورفع مسئوليت دارد هنوز هم بر كليه سياست گذاري وبرنامه ريزي هاي ما گسترده است .  بنا براين طرح جامع شهر تهران در چنين جوي شكل گرفت ان هم به كمك مشاور خارجي ، در واقع ائتلاف مسئولين وامانده با مشاورت تكنوكراسي نيمه وطني ونيمه خارجي،    طرح جامع تهران را بصورت   يك ابزار كنترل ،  سندي براي اخذ ماليات    تدوين نمود . كنترل وجلوگيري در همه جهات  .  طرح به چگونگي ويژگيهاي ساختاري  همچون ساختار ناپايدار اشتغال ، گرايش روز افزون  تمركز در مركز كشور و و و.... توجه اي نداشت  اگر به اين ويژگيها ودر واقع واقعيات وضع موجود توجه داشت ، طرح را بصورت استراتژي  اينمرحله گذر همسوبا نيارهاي واقعي توسعه(بعنوان مثا ل بااينكه پديده تمركز مسئله افرين است ولي در عين حال توسعه مادر اين مرحله به ان نياز دارد)  تدوين مينمود،  اكنون پرسش اين است كه ، مگر طرح جديد بصورت يك استرتزي هدايت وسازمان يابي استقرارها درخدمت اين مرحله مشخص از توسعه تدوين شده است .  اگر جنين است لطفا” بطور مشخص موارد مذكور را براي اطلاع عموم مطرح  كنيد تا هم ممنون باشيم هم تفاوت واقعي ان  با طرح قبلي در نحوه ارائه راه كارها مشخص شود

 

       ميفرمايند : برنامه ريزي ،  طرحريزي شهري وبلاخره طرح جامع حوزه عملش هدايت تغييرات كالبدي شهر است . مگر غير از اين را انتظار داريم . هدايت روند تغيير وتحولات كالبدي شهر ويا سازمان يابي فضاي ان كه وظيفه طرح ريزي شهري است مبتني بر چگونه بر داشتي از موقعيت كنوني تهران بوده است. چه بخواهيم وچه نخواهيم در موقعيت كنوني تهران حداقل يعني بيش از نيمي از كل ايران !! ساكنين تهران  فقط ساكنين محدوده تهران نيستند . كه به اصطلاح به خواست كار فرما، مهند سين مشاور برايش سقف جمعيتي تعيين وهنگامي كه شرايط براي داخل محدوده مسقف!!!  تنگ  شد ؛ شهرونان كه بنيه ماليشان براي مندن در داخل محدوده كافي نيست،  ناچار شوند به حاشيه بدون سقف پناه ببرند ! وبعد كارشناسمان انرا           ‹ سرريزجمعتي› بنامد ونه رانده شدن از روي ناچاري !   جمعيت واقعي تهران جمعيتي استكه هم اكنون در منطقه متروپليتان ان استقرار يافته است .ايا منطقه كلان شهري تهران هم با باصطلاح  سرريز جمعيتي روبرو است ؟  ويا اينكه جهت مهاجرت به مركز عوض شده ؟ حال در برنامه ريزيمان ، معتقد به پر شدن ظرفيت تهران باشيم وبا محدوديت هاي غالبا” من دراورديمان  اين وضعيت نا هنجار   را ناهنجار تر كنيم وبعد جهاني شدن تهران را پيش كشيم . گويا ضرب المثل  زيباي  ده وخانه كد خدا را فراموش كرديم . حال كه بوضوح در همه ابعاد زند گي جا معه شهري اي كه مركزش ميناميم كسريها وناهنجاريهاي ساختاري در حال گشترش است  طرح جامعه جديد كدام هدايت واقع بينانه ومشكل گشائي را مطرح كرده ، كه جمع قادر به ديدن ان نيست ويا منكر ان است .