بررسی مجدد طرح جامع جدید تهران !  اما   در چه  راستائی  ؟

 

       این روزها   (اواخر ابان 87) شاهد انتشار  خبری هستیم  که  ، حکایت از بررسی مجدد   طرح جامع  جدید  تهران ، را دارد .

    دوشنبه 27 ابان 1387 خبر گزاری فارس :   "  مشاور شهردار تهران گفت :  طرح های جامع قدیم و جدید شهر تهران به منظور اشنائی با سیر تحول  طرحهای جامع توسعه شهر تهران ، بررسی میشود . " 

  برخی رسانه های دیگر این خبر را حتی با اظهار تعجب نقل کردند .  بدین صورت که  چرا ، پس از تصویب طرح  بجای اجرای ان ، میباید مورد بررسی مجدد قرار گیرد ؟  

     واقعیت این استکه قبل از تصویب طرح هم  ،   تصور ناموفق بودن ان  ، چه از نظر عدم اطمینان بعضی از مسئولین  وهمینطور انتقادهای زیادی که نسبت به ان مطرح میشدند ،  مشهود بود .

  در اظهار نظری که در این سایت تحت عنوان  " نقدی بر طرح جامع جدید تهران "  در بهمن 1385  ارائه  گردید ، به این تردید وعدم اطمینان اشاره شد .

    هنگامیکه در جلسات ترتیب داده شده توسط  خبر گزاری دانشجویان ایسنا  ، نقد وبررسی طرح جدید ، اغازشد  ، عدم اطمینان برخی از مسئولین واکثر منتقدین ، مشهود بود .  اکنون به هر صورتی که  انتقاد ها وعدم اطمینان  مذکور را  ارزیابی نمائیم ،  از نظر قضاوتهای  این سایت  نسبت به طرح جدید  ، این بررسی ، امری  مثبت و یا  « تردید ی ! »  بجاست .  

      اما ، علت این تردید ها ولزوم بررسی مجدد طرح را چگونه میتوان  تعبیر نمود ؟   درنقدی بر طرح جامع جدید  ، گفتیم این طرح  چون با روند های در جریان در  « تقابل » است  ،  یعنی  با طرحهای قبلی  (طرح 1346 و تجدید نظرشده 1371 ) در « اساس»  تفاوتی ندا شته ، اهدافی را که پی میگیرد در نهایت انرا به ناکارامدی ومزید بر علت شدن سوق خواهد داد .  بنابر این از نظر این سایت  « احتمالا" ! »   میتوان امید وار بود که ،  تداوم وتکرار این بررسی ها ،  مسئله افرینی ومزید برعلت شدن طرح مذکور را  مشخص نموده  تدریجا"  انها را از  میان  بردارد .

     انچه در این سایت در رابطه با مقولات مربوط  به شهرنشینی  ، شهرسازی  ویا هدایت توسعه شهری تاکنون  مطرح شده ،  دراین راستا استکه :  با شناسائی  ویژگیهای ساختاری عمده ء  کلانشهرهائی نظیر تهران  نقش این ویژگیها را ، دربوجود اوردن  عواملی که  نیل به اهداف طرحها  را مشروط ویا  بعضا" غیر ممکن میکنند  ،  بر جسته و یاد اوری نماید  .

      هرچند تهران ویا سایر کلانشهر های نظیران بدون شک  ویژگیهای خاص خود را دارند ؛   ولی  ،  کلان شهر تهران  مشکلات ومعضلات اصلی اش حاصل شرایط حاکم بر روندی استکه  :  فرضا" در استانبول ، قاهره ، سائوپاولو ، با نکوک ، بوگاتا ویا شهر مکزیکو هم میتوان  ،  مشاهده نمود  .  بهمین سبب در اکثریت قریب باتفاق این کلان شهرها  برنامه ریزی شهری ء  « متعارف »  وضعی  کاملا کلیشه ای ،  وارداتی   و بیگانه با واقعیتهای موجود ،  بخود  گرفته وناکارامدی ان اشکار شده است .    چرا ؟    چون در اغلب این کلان شهرها  ، جامعه شهری بشدت قطبی است .  جمعیت در حاشیه ،  ویا  به تعبیری دیگرساکنین غیر مجاز ،  یا  مثلا" در کشور همسایه مان  ترکیه  گجه کوند و نشینان  ،  گاه تعدا د شان به نصف کل جمعیت شهر میرسد  !  در قاهره (در بحران مسکن در قاهره  نوشته گونتر مایر همین سایت ) بیش از  6 ملیون از جمعیت 12 ملیونی (اواسط دهه 90 ) شهر سکنی غیر مجاز داشته اند . این میزان در استانبول وانکارا بترتیب 40 تا 50 در صد جمعیت کلانشهرهای مذکور را تشکیل میداده است . در تهران هم جمعیت حاشیه نشین ، ساکنین غیر مجاز ، محقر نشین وغیره نیز تعداد شان در مقایسه با کل جمعیت کلان شهر تهران نسبتی کم وبیش مشابه دارند . 

    در شهر قاهره هم به تقلید از نسخه های وارداتی ، همانند تهران  شهر جدید  ساختند !   شهری که قرار بود  قریب به 300 هزار نفر در ان ساکن شوند ( گونتر مایر بحران مسکن در قاهره ...)  اما ، استقبال مردم ازان،  دقیقا"  مشابه استقبال  اهالی محترم تهران به  سکونت در شهرهای جدید  بود    یعنی پس از  گذشت قریب به بیست سال جمعیت ان بحدود   هجده هزار نفررسید !    سپس  با ارائه انواع تسهیلات ، همچون بخشودگی مالیاتی وام های ارزان ویارانه های دیگر جمعیت شهر جدید  مذکور، بیشتر شد   .

    خانم ، هایدی ودل ، که درمورد شهرهای ترکیه ، وپدیده  گجه کوندو نشینی ، پژوهشهائی دارد میگوید  :   محله های  گجه کوندو نشین  بخشهای مسکونی ای هستند که در پیرامون وحتی بعضا" درون شهر های بزرگ ترکیه قرار داشته ، ولی ، از نظر  فیزیکی و اجتما عی   ، با بقیه شهر تفاوت داشته ودر وضعیتی مجزا از ان  قرار دارند .

    گونتر مایر استاد دانشگاه ماینز المان که سالهاست  در باره شهرهای کشور های عربی وحتی ایران وافغانستان  پژوهش میکند ،  معتقد است  : طرحریزی متعارف فاقد امکانات ودانش نظری ء ضروری برای پاسخ گوئی به هدایت و توسعه ء مطلوب این کلان شهرهاست .

    لذا ، هنگامیکه  ا دعای ضعف تئوریک روشهای برنامه ریزی فضائی شهری ویا  سرزمینیء متعارف ،  در رویاروئی با معضلات کلانشهری معاصر جوامع در حال توسعه ،  را پیگیری  مینمائیم  ،    درمیابیم ، اغلب پژوهشگرانی که تحقیقات بیشتری در این زمینه دارند و در این عرصه صاحب نظرند ، به نتیجه گیری مشابه ای رسیده اند .

    در این سا لها (از دهه 90 تا کنون ) نه تنها ، پژوهش گران کشورهای پیشرفته غربی به نقد نقصان  های  نظری در این زمینه پرداخته اند . بلکه  پژوهشگران ء  صاحب نظر درکشورهای درحال توسعه ویا در واقع پژوهشگران محلی نیز، بگونه ای شفا ف ومستند تردرمقابل اینگونه طرحهای شهری موضعی کاملا "

انتقادی داشته ، به نا کار امدی انها اذعان دارند .    پاول سینجر ،  صاحب نظر معروف امریکای جنوبی   ، مولف   اقتصاد سیاسی شهر نشینی ( از انتشارات همین سایت )   و  اقتصاد سیاسی  کار    در سالهای 70 و  مشاور ارشد طرح جامع  توسعه  کلان شهر سائو پاولو طی بیش از دو دهه ،    این نظر را تائید مینماید .      ( پاول سینجر    177 /   1995 ) میگوید :  "   طرحهای توسعه شهری  نه فقط در سائو پاولو ودر همه ء شهرهای برزیل ، بلکه در کل امریکای لاتین با شکست مواجه شده اند . انهم  نه  به علت اینکه  غلط  بوده اند  ؛  بلکه بدین سبب که  تهیه کنندگان ا ن ، برداشت ها وخواسته های خود را بجای  « واقعیت »  مطرح نمودند .

 

         برداشت های و اظهار نظرهای ء  رایج درمورد طرح جامع تهران  . 

        با توجه باینکه  ، طی چهل وچند سال گذ شته سه طرح جامع  برای  تهران  ارائه شده  ، در عمل هیچکدام از این طرح های  بنا بگفته مسئولان ان باجرا در نیامده و طرح جدیدهم ، با بررسی مجدد انهم  پس تصویب ان ، مواجه شده است .   نخستین پرسشی که  مطرح میگردد این استکه :  چرا طرحهای بعدی  ، یعنی طرح سال  71 وطرح جدید بر اساس  نقد اصولی وبررسی همه جانبه ناکارامدی ها ومزید بر علت شدن های ، طرح اول ، انهم  باتوجه به  روند های اقتصادی اجتماعی موجود انجام  نشد  .  اما ، اگر چنین بررسی ای انجام شده ، چرا طرح جدید در« اساس » ، یعنی مشخصا" از نظر  :  طرح مسئله  ، مشی انتخابی ، وحتی پیش فرضهای پایه  با طرح قبلی هیچ تفاوتی ندارد ؟!

     مسئله بسیار قابل  توجه  وواقعا"  قابل  «  تامل » این است که چرا باید سیاست گزاری در امر این چنین مهمی  مانند طرح  جامع تهران ،  ویا سرنوشت شهری ، که در نقد قبلی انرا ام البلد جمهوری اسلامی نامیدیم ،  نباید با سیاست  گزاری های چهل سال پیش  ،  هیچ تفاوتی داشته باشد ؟  ودر واقع پیش وپس از انقلاب مسئله را بیک صورت ویک برداشت ببیند   ؟   شواهد ومستندات اثبات این ادعا بسیارزیاد  است . توجه نمائید  ؛ عین فرمایشات رئیس شورای شهر تهران  . " ... وی اذعا ن داشت   :  "    طرح   جامع  و تفصیلی قبلی هم هیچ ایرادی نداشت  ، اما بدلیل دخالت های سیاسی ونظرات غیر کارشنا سی  طرح جامع وتفصیلی قبلی مخدوش شد ...." !  خوب اگر طر ح جامع قبلی هیچ ایرادی نداشت  . پس  22 مهندس مشاور  با صرف سه سال وقت  ، مشغول ، رفع ایرادهای ، انچه ایرادی نداشت  ، بودند ؟!

       یکی از مسائل بسیار مهمی که هم درچگونگی طرح ها وهم  درشکل گیری افکار عمومی   ، انهم در شرایطی که کشور ما فاقد مراکز تحقیق متناسب با نیازهای کنونی جامعه در این زمینه هاست  ، حائز اهمیت میباشد ، توجه به برداشت  هائی است که  در افکارعمومی ،  بویژه میان کارشناسان ، رایج شده است .            علاوه بر ان ، نقد اصولی  وتوام با پژوهش های میدانی مداوم میتواند ، از یک سو  بتدریج زمینه را برای مشارکت مردم ،  سازمان دادن به خواسته های اصولی وممکن انها در این امور ، فراهم اورد  ؛   ازسوی دیگر ، بازهم بتدریج  مارا ، از  برداشتهای   کلیشه ای  رایج  بی نیاز کند . 

        برداشت های رایج در مورد چگونگی  طرح جامع  ویا بطورکلی،  چگونگی هدایت شهری ، در شرایط کنونی بسیار متنوع وهمچنین ضد ونقیض است .  بقسمی که پرداختن به همگی انها  ، خارج از حوصله این بحث میباشد  .  اما میتوان چند نمونه رایج  ودر نتیجه تاثیر گزار تر انرا  مورد توجه قرارداد  .

       نخست  ،   برداشتی  که خاصه در جامعه حرفه ای ما بسیار رایج است ، برداشتی استکه  : شاید بتوان انرا  دیدگاه تکنوکراتیک   دوره دیده گانء  ما  نامید .  البته همانطور گفتیم  «  شاید! »   در این برداشت بیشتر با دوره دیدگانی  مواجه ایم  که ،  شیفته مقولاتی هستند  که در دوره اموزشی خود  فراگرفته  اند  . بقسمی که  اعمال  وبه اجرادر اوردن این فراگرفته ها را ، با ساده اندیشی ،  مشکل گشای امور مربوطه میدانند . برداشت ها ئی که امروزه تحت عناوینی   هم چون  :    طرح جامع ،  امایش سرزمین ،  که  اخیرا" به مد روز با پسوند راهبردی ( استرتژیک)  همراه  شده اند ویا عناوینی  همچون :  شهر دانش پایه    ، شهر  هوشمند  وامثالهم ،  رایج شده اند .  

       دیدگاه تکنوکراتیک که در این نوشته  ، درمورد جامعه ما ، عنوان « دوره دیده » را عمدا" بان اضافه  نمودیم   ؛ امروزه درسطح صاحب نظران کشورهای درحال توسعه سخت  مورد نقد است  .  چون ، دیدگاه تکنوکراتیک  ،  برنامه ریزی  در اموری همچون هدایت شهر  را  امری < علمی >  و یا < فنی >   تلقی  مینماید  .  بدین صورت که :  برنامه ریزی در این زمینه ها را از نظر تعریف وشیوه عمل  امری مشخص وحتی گاه غیر قابل بحث دانسته  وهنگامی که   در عمل ویادر مراحل اجرای ان دچار ناکامی میشوند ،  علت ناکامی را به عوامل دیگر حواله میدهند !؟     بنابر این ،   بن بست این دید گاه  ،  دروضعیت های در حال توسعه ، فرضا" در هدایت توسعه شهر ،  از همین جا اغاز میشود .  چون در واقع برنامه ریزی در این زمینه ها را نمیتوان بصورت «مقوله ای » علمی ویا فنی  مطرح نمود . برنامه ریزی درچنین اموری ، قبل ازهرچیز یک روند اجتماعی ویا یک روند مداوم « تصمیم گیری  » است .  یعنی ماهیتا"  امری « سیاسی » ویا یک روند اجتماعی سیاسی است .  لذا ،  در مورد سیاست میتوان به  علومی  تکیه نمود ه ومجموعه انها را  علوم سیاسی  نامید . ولی نمیتوان  مدعی ، سیاست علمی ، شد  !   بنا براین ازانجا که مبنی مقایسه و اقتباس دیدگاه تکنوکراتیک ، علی القاعده ،  جوامع سرمایه داری غربی است  ، دستکم  در مورد برنامه ریزی فضائی (شهری، منطقه ای ، سرزمینی وغیره ) در جوامع در حال توسعه ،  این دید گاه  همواره غافل از دو ویژگی مهم است  :  یکی  اینکه این جوامع با جوامع در حال توسعه ، تفاوت های ساختاری اساسی دارند .  ازانجمله  بعنوان مثال :  تثبیت نسبی  اکولوژی کار در جوامع سرمایه داری توسعه یافته ،  در مقابل تحرک جمعیتی وگرایش به استقرار متمرکز درفضا در جوامع در حال توسعه  و بسیاری از ویژگیهای  ساختاری ء  تعیین کننده  دیگر نظیر ان  .
     دوم اینکه  :  در جوامع سرمایه داری که  مبنی مقایسه وتقلید اند   ،  دستگاه حکومتی  در واقع عامل وکارگزار نظام سرمایه داری است  . بنا براین  نظام  قادر میگردد ، مشکلات جامعه را ، حال بعضا" بطورنسبی ، بنفع  «خود » یعنی بنفع  بازار ، سامان دهد .   وبهمین خاطر همواره   برنامه ریزی ها   ( که  سمت گیریشان چه در نظریه های مربوط به برنامه ریزی در جوامع انگلوساکسون ،   که اینها  خود باصراحت بان اذعان دارند ،  وچه در روش شناسی های  فرانسوی   که فرضا" امایش سرزمین را در مقابل برنامه ریزی سرزمینی مطرح نموده ومدعی انند که انها محور  فرضیه هایشان مبتنی برنیازهای انسان ساکن  در محیط خود  است  وهمچون سایر موارد ، که بگونه ای که سنت فرهنگ فرانسوی شده ، اهداف واقعی را در پس الفاظ  قرار میدهند ، در عمل براساس  مارکت  ارینتیشن  است . ) ودر واقع   بنفع دوام ، قوام وپویائی بازارعمل میکنند    .  بهمین سبب ، میتوان گفت : متدلوژی ونظریاتشان در چنین وضعیت ویا  کانتکسی  نسبتا" کار امد است .  ولی هنگامیکه ما از انها  تقلید میکنیم حا لتی  کلیشه ای بخود  گرفته ، راه رفتن خود را هم فراموش میکنیم  . در نتجه مردم بکلی سردر گم شده واز این  سیاست گزاری ها سردر نمیاورند . وبهمین خاطر ، یعنی در نهایت اصولا " امری  بعنوان مشارکت مردمی در چنین وضعیتی ،  که سیاست گزاری ها در جهت منافع اکثریت جامعه نیست  ، عملا"  مشکل ویا حتی منتفی میشود !!   

      بدین ترتیب ، دیدگاه مورد بحث  ، معمولا" مشکل را در طرح نمی بیند  .  چنانکه اغلب این سروران طرح قدیم را بدون عیب میدانند   . چون ازنظرانها ،  بلاخره  طرحی بوده که دو موسسه  مهندسین مشاور  معتبرو با تجربه  ،  یعنی فرمانفرمائیان وهمکار امریکائیش تهیه کرده بودند .   شبیه همین  استدلال را هم ،  اکنون مرتب تکرار میکنند که :  طرح جدید را 22 مهندس مشاور تهیه کرده !   خوب که چه  ؟    22 مهندس مشاورنه ، 220  مشاور ، مسئله تعداد مشاورین نیست ، بلکه چگونگی طرح پیش روست .  ان هم مشاورینی که باید اذعان نمود ، واقعا" در این بخش - برنامه ریزی  شهری ومشابه ان – اگر منصفانه به نحوه وشرایط کارشان توجه شود ،  همواره  مظلوم واقع شده اند !   بلاخره این دیدگاه علت ناکارائی را نهایتا به علل موهومی مانند  :  نبود فرهنگ لازم ،  اراده اجرائی قاطع ،  ضعف مدیریت وامثالهم حواله مید هد   .

       دوم ، برداشت رایج شده دیگری استکه ، گوئی بیشتر در پی  پاک کردن صورت مسئله است ،  تا  حل ان !   برخی از انها معتقدند :  باید اقداماتی انجام داد که جمعیت  شهرهای بزرگ را رها نموده  در مکانهای دیگری مثلا" درشهرهای کوچک ساکن شوند . این گونه برداشتها را عمدتا"  مسئولین امور مطرح میکنند .  ا نها مهاجرت ها را < بیرویه >  مینامند ، بزرگی شهر را بیش از  <  حد >  میدانند . البته بدون اینکه فرضا"  بفرمایند در کجای این کره خاکی  ،  اینگونه مهاجرت ها بارویه بوده  که ما اکنون با نوع  بیرویه ان مواجهیم؟! . این گروه به سطحی نگری تا انجا ادامه میدهند  ، که میگوید باید  شرایطی ایجاد نمائیم که سکونت در تهران انقدر مشکل شود  که مردم به سایر نقاط سوق داده شوند .  ویا اینکه نه کم ونه بیش خواهان انتقال پایتخت میشوند !؟

      سوم ، دید گاه دیگری که بازهم  در این  زمینه مطرح است مربوط به سرورانی استکه معتقدند : طرح جامع جدید بدون مشارکت مردم وهم چنین  بگفته انها ،   ارگانهای ذینفع تهیه شده . .  .

       از انجمله در پاسخ به نهاد تهیه کننده طرح جامع به منتقدان :  خبرگزاری ایسنا     85.10.16 

   " 7— یکی از مشکلات وارده برطرح جامع جدید شهر تهران این بوده است  که طرح فاقد  یک مکانیزم مشارکتی بوده وتمامی  دستگاهای دولتی ومردم در تهیه ان حضور نداشته اند . "…

       در پاسخ گفته میشود :  ا لبته ما که جا معه دموکراتیک لیبرال نوع غربی نیستیم  ، ولی بااین همه از طریق مشاورت با دانشگاهیان  وتصویب وبررسی ارگانها در واقع  امر مشارکت انجام شده .  ویا در جای دیگر توزیع پرسشنامه ونظر خواهی از مردم را بعنوان مشارکت انها مطرح میکنند !؟   همانطور که ملاحظه میشود  ،   پاسخ مطرح شده کاملا "  مبتنی بر استدلال  شتر مرغی است  ! چون اگر ما جامعه دموکراتیک لیبرال غربی  نیستیم ؛  پس چرا هنگامیکه امور برنامه ریزی وسیاست گزاری های مربوط به ان مطرح میشود ، بدون کم وکاست شیوه های انها را کپی میکنیم وحتی برای تائید کارمان از انها نظر میخواهیم  ! ( نظر خواهی از گروه فرانسوی   اپور در مورد طرح جامع جدید تهران )  !   ولی هنگامیکه مسئله مشارکت مردم وبلکه حق مشارکت مردم در تصمیم گیری ها مطرح میشود ، ما  ، خودمان میشویم   ، ونباید از انها تقلید!  کنیم ؟!    

         بنا بر این منتقد انی که نبود مشارکت فعال مردم در امر تصمیم گیری ها  را   از نواقض عمده طرح میدانند ، انتقادشان کاملا بجا وقابل تائید است .   

    اما با همه اینها نبود مشارکت مردم وبسیاری از کاستی ها و محدویت دیگر  که پیش روست ، باید بپذیریم تا  رسیدن به وضعیتی که مردم   حقوق مدنی   ، سیاسی و اجتماعی خود را کاملا " کسب کرده باشند ، ورابطه کم وبیش ارباب رعیتی  که میان  دستگاه اجرائی ومردم  - رابطه برجای مانده ازگذشته  های دور  -  بکلی از میان نرفته وجای خود را بیک همکاری جمعی ندهد  . داستان  همچون گذشته ادامه خواهد داشت .

      اکنون از کلیه این بحث وجدل ها  ، نقد و  عیب جوئی ها  که بگذریم . وانچه پیش روست را بعنوان  واقعیت و یا ،  همین که  هست ! ، بپذیریم   .  خوب حالا چه کنیم ؟    یعنی   با وجود همهء این کاستی ها : با وجود عدم مشارکت  کافی مردم در تصمیم گیری ها  ،  نبود بسیاری از نهاد های مدنی ، سیاسی و اجتماعی لازم جهت امکان تحقق مشارکت مذکور ، با وجود اینکه هنوزمردم کلانشهری  چون  تهران نمینوانند شهردارشان رامستقیما" انتخاب کنند .  وبسیاری از با وجود وعدم وجود های دیگر ، چه باید کرد  ؟  یعنی اکنون که قرار است طرح جامع جدید  ،  بررسی مجدد شود ، سمت سوی این بررسی ها ،  با توجه صادقانه ومستدل به شرایط موجود ، بعنوان تعیین کننده اصلی ،   باید در چه جهت ومواردی باشد ، که طرح بار دیگر بلای جان مردم نشود  ؟  ویا در حد توان  و درعرصه   دخالت های خود     ( یعنی  همان حدی که مرتب تهیه کنندگان طرح یاداوری میکنند . یعنی  سیاست گذاری هائی که   فقط  به دگرگونی های فیزیکی شهر مربوط باشد  )  مشکلات مردم را -- که در این زمینه در حد کارد به استخوان رسیده است   --  تعد یل  نموده  و یاحداقل موجب تشدید ان نشود !  ا یا چنین ارزو وخواسته  ای از طرح ویا سیاست گذاری ای  ، در مورد شهر تهران ، غیرمعمول ویا بیش ازحد است ؟        

 

             جهت گیری بررسی جدید   چگونه میتواند باشد  ؟  

         ابتدا باید ببینیم  اولین طرح جامع تهران در چه شرایطی  شکل گرفت . اولین طرح جامع تهران در زمانی  درحال تهیه بود که ، یکی دودهه قبل از ان یعنی بعد از جنگ دوم جهانی همواره ،  این مسئله که  چرا پایتخت   و اصولا" شهرهای کشور بدون یک طرح وبرنامه اصولی در حال گسترش است  ، مطرح بود .  ضرورت تهیه چنین طرحی از سالهای پایانی ده سی شمسی  ، بویژه با افزایش  مهندسین معمار  وهمینطور بازگشت  فارغ التحصیلا ن این رشته از کشورهای غربی ، خاصه از فرانسه وایتالیا ،  تشدید شد.

   تا انزمان  ، تهران طرح وبرنامه کلی ای جهت سر وسامان دادن به امور خود ، نداشت  .  شهرسازی    اغلب  بصورت  موردی در اطراف شهر در حد تفکیک زمین وخیابان بندی در ان انجام میشد . امور مربوطه را در  «عمل» بنگاههای معاملات ملکی وتفکیک کنندگان زمین انجام میدادند .  بنابر این ، لزوم سر وسامان دادن به این وضع  بوسیله طرحی که همه جوانب را در نظر گرفته باشد ، مشهود بود . از جمله یکی ازضرورت های مهم تهیه نقشه  کاداستر شهری بود  که توسط ان  وضعیت وحدود وثغور املاک مستند ودارای نقشه میشد  .  این امر در ضمن میتوانست برای شهرداری کمک شایانی ،  جهت اخذ وجمع اوری عوارض مربوطه ،  باشد .

   با این وصف ،   تهیه کنندگان اولیه طرح جامع  تهران  علاوه بر قرار ومدارهائی  که با مسئولین سطح  بالا در محافل خصوصی داشتند ، ودر عمل تصمیمات رادر این محافل میگرفتند ؛ اما بظاهر و خارج از محافل  خصوصیشان  ، میتوانستند ادعا نمایند که با تهیه طرح هم به شهرداری کمک خواهد شد ، هم توسعه شهر طبق اصول < شهرسازی > انجام شده وهمچنین از گسترش   بی<  رویه >  ان  ممانعت بعمل خواهد امد  .  بنا بر این  ،  جریان بدین صورت مطرح میشد :   اگر این امو ر  این چنین  انجام شود ( که بنظر انها حتما" خواهد شد !! )  نهایتا " وبدون شک سود ان  به مردم خواهد رسید !؟  که انهم شاهدیم که چگونه سودش به مردم رسید ! 

    اما مهمترین ویژگی ایکه در ان سالها میتوان   مشاهده نمود . این بود که   در ذهن  دست اندر کاران بخصوص مهندسین معمار انچه وجود داشت ، یعنی وضع موجود شهر ، اصولی نبود  .  در واقع نوعی  هرج مرج بود .  حال این هرج و مرج چه رابطه ای با روندهای  اقتصادی اجتماعی سیاسی وتاریخیء در جریان داشت ، مسئله ای نبود که به ان پرداخته شود  . سالهائی بود کم وبیش همزمان باساخت برازیلیا توسط لوسیو کاستا   شهرساز واسکارنیمایر معمار برزیلی (  که ماه گذشته اکتبر 2008 یکصدمین سال تولدش را جشن گرفتند! )    وهمینطور  دوران  بعد ازاتمام طرح شهر چندیکار توسط   له کوربوزیه   در هند  ، در واقع سالهائی بود که معماران ما ذهن ومشغولیات فکری شان بیشتر متوجه چنین طرح هائی بود .   در مقابل   محافل شهرسازی اروپائی وامریکائی  از مدت ها پیش در عمل توصیه های منشور اتن ،     را کنار گذاشته بودند  . بقسمی که ،  درکشورهای انگلو ساکسون  برای شهرها    کمپرنسیو پلان ،   ودر مقابل در قلمرو فرهنک لاتین ویا بیشتر فرهنگ فرانسوی    پلان دیرکتور،  رواج یافت .    
     غرض از ذکر این مطا لب این استکه در ان زمان ذهن معماران ما در مقوله شهرسازی متوجه همان طرحهائی بود که ذکر گردید .   به  بیانی دیگر انها بیشتر متوجه   نوعی  ، ماکرو ارشیتکتور و سر وصورت دادن  به ظاهرشهر  بودند  ، تا بفرض هدایت توسعه شهری ، انهم در شرایطی که مطرح شد  .    اما ، با اینکه  فرامانفرمائیان و تشکیلاتش اشنائی چندانی با هدایت شهر در شرایط ان روز ایران را نداشتند ، بازهم گامی به پیش بود که شهر سازی را بیش از  تفکرشهرسازی رایج میان معماران انزمان کشور دیدند  ، وبه سراغ    « طرح جامع » ویا ( کمپرنسیو  پلان ) رفتند .  اما متاسفانه این  گام کافی نبود ،  وما به  گام های بیشتری نیاز داشتیم .  چون طرح جامع ء  تهیه شده به هیچ وجه حاصل تحلیل روند های ا نزمان جامعه ما نبود . اصولا   گروه فرمانفرمائیان و  همکار امریکا ئیشان  به چنین دانش ، تحلیل  وتحقیقاتی  در ان انزمان دسترسی نداشتند .  (برای ازمون این ادعا کافی است به مستندات مطالعاتی طرح جامع اول رجوع نموده ،   تبیین های انرا  نسبت به  ساختارهای اقتصادی واجتماعی انزمان مورد   توجه  قرار دهیم . ) در واقع چه در ان زمان وچه فرضا" د رشرایط کنونی مثلا"   اظهار نظر اخیر ، گروه اپور ، در مورد طرح جدید ،   در عین حال که بسیاری از موارد اصولی را با دقت ولی بطور  « عام» مطرح مینماید  ، ولی عدم اشنائیشان با شرایط موجود در جامعه ما  ، در اظهار نظرشان بوضوح مشهود است . بگونه ایکه هردو مورد را میتوان  موید ومصداق این واقعیت دانست که :  هرکه در این حلقه نیست  فارغ از این ماجراست !

       اکنون جهت اینکه بتوان  ادعا های مطرح شده را محک زد ، نخست کوشش خواهد شد اهدافی را  که میتوان برای طرح  کلان شهری نظیر تهران در نظر  گرفت ، بر شمرد. 

     چنین طرحی : بر پایه ومبتنی بر یک  تشخیص ( دیاگنوستیک ) علمی  همه جانبهء  وضع موجود  ، در ابعاد : اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی- نهادی (اداری )، فیزکی – فضائی انهم در یک روند  ساختاری تاریخی ، که بیش از اینکه ، فقط به جمع اوری امار واطلاعات حال هرچند حجیم وبا دقت زیاد بپردازد ، ابعاد مختلف وضع موجود  را جهت خصلت یابی ( کاراکتریزه نمودن)  ان، بررسی نماید .  بنابراین ، با توجه به وضعیت خاص ومتفاوتی که در ان قرار داریم   تحلیل وخصلت یابی   مذکور مبنی واساس ء  تعریف مجدد « مفاهیم »    بکارگرفته شده قرار خواهد گرفت   . در این صورت این واقعیات موجود و عوامل مشروط  کننده انند ، که در هر مرحله از مراحل خاص توسعه در جریان  محتوای مفاهیم بکار گرفته شده را معین مینماید .

        بدین صورت وبرمبنی تحلیلی از جوانب مختلف وضع موجود وتعیین وتعریف  نقش  « طرح» در چنین شرایطی ، مبتنی بر لحاظ ویژگیهای ساختاری روندهای در جریان ، برای طرح جامع شهر ، بیش از هر نقشی ،  همچون  نقش کنونی ان که جلوگیری از گسترش  شهر ویا ا نواع سیاست های سلبی که هدفشان تاکنون  محدودیت های مختلف بوده  ، به نقش  مشخص «  هدایت روند  ویاروندهای درجریان »  خواهیم رسید  .   هدایت روند ،  یعنی  « تعامل »  ونه چنان که در طرح قدیم وجدید  شاهدیم « تقابل »  با روندهای  در جریان         

     توجه نمائید :    فروردین  87 دنیای اقتصاد . 

     " .  .  .  . به گزارش خبرنگار دنیای اقتصاد ، مهندس چمران ، رئیس شورای شهر تهران طی نشست خبری بااعلام این مطلب به خبرنگاران گفت :  تهیه طرح جامع وطرح تفصیلی  برای 22 منطقه منطقه شهر تهران یکی از عمده ترین فعالیت های شورای شهر تهران است.  وی با بیان اینکه  طرح جامع  جدید   تهران میتواند  بستری برای  پیشرفت ،   تکامل  وبرنامه ای  راهبردی برای توسعه تهران باشد ، اظهار کرد :    عدم توسعه وگسترش فیزیکی  شهر تهران  یکی از اصولی است که  با اجرای این طرح در مجموعه مدیریت شهری شهری دنبال مشود  واز بیشتر شدن ساخت شهر که مشکلات فراوانی برای شهروندان  خواهد داشت ، جلوگیری  میکند  . . . . " 

        جلوگیری از گسترش شهر تهران در یک  کلام  ،  یعنی تقابل  با روند در جریان ، ونهایتا" یعنی بن بست و نا کارامدی ء طرح !   یعنی مزید بر علت شدن و برخلاف فرمایشات رئیس شورای شهر یعنی   تشدید وافزایش مشکلات مردم  ونه جلوگیری از ان  .   یعنی هنگامیکه تحرک جمعیتی در جامعه ما در سطحی با لاست  و جابجائی های جمعیت وامکانات  در بخش شهری  گرایش شدید به تمرکز دارد ، انهم تمرکزی که  علت  عمده  بوجود امد نش ، عدم تحقق توسعه است . مقابله ء   سلبی ودستوری باان ،  یعنی  مزید بر علت شدن طرح و افزودن شدید بر ناهنجاریها  .     روند شهرنشینی ما باهرکیفیت و  شکل تحققی  که دارد . روندی استکه دررابطه ومتاثر از روند اقتصادی ، اجتماعی وسیاسی  در یک  وضعیت در حال توسعه   در حال تحقق است   . لذا ساده اندشی محض خواهد بود ،  اگر بپنداریم با خواست این و اان  ویا  مقام ویا ارگان خاصی  ، حال درقالب باجرا گزاردن  یک برنامه ویا طرح ،   بتوان جهت وشکل تحقق انرا بدلخواه بدون اینکه در همه زمینه ها توسعه متناسب تحقق یافته باشد ،  تعیین نمود . 

      بنابر این ، بدون تحقق توسعه ، در پی  اهدافی چون : عدم تمرکز ، ویا « حد »  قا ئل شدن برای بزرگی شهر وامثالهم  بودن ، نهایتا حاصلش تمرکز بیشتر، افزایش حاشیه نشینی با شرایط حادتر وبلاخره ، درعمل اتلاف وقت وامکانات  ، خواهد بود .    این وضعیتی استکه در اکثریت قریب باتفاق کلان شهرهای دنیای در حال توسعه ویا در حاشیه !  شاهد ، آنیم .    از هر زاویه وباهردیدگاهی ایکه  صادقانه واصولی روندهای در جریان را مورد تحلیل قرار دهیم ؛  خواهیم دید :  راهی  جز «تعامل »  وجود ندارد . یعنی بجای جلوگیری از گسترش  باصطلاح  بیش از < حد >  ( که در واقع باید پرسید : کدام  حد ؟ واین حد کجا وبر چه پایه ای تعیین شده ؟  اگر انچه را برخی دررابطه با بزرگی وسلسله مراتب شهری در قالب فرضیه های اثبات نشده ،  دراروپا مطرح کرده اند ، مورد نظراست  ؛  باید گفت این نظریات ، در واقع مربوط به مکان وزمان خاصی در اروپا بوده وقابل تعمیم نیست!   ) بنا بر این ، با ید  کلان شهرها  را بصورت جزء  سیستمی  از سیستم شهرهای کشور درنظر داشته  ، وعرصه واقعی انها را برای تهران در  حد « منطقه » کلان شهری اش وسایر شهرهای بزرگمان را در حد اقل  در حد  « محدوده» کلان شهریشان در نظر داشته  ، بجای جلوگیری ومحدویت های سلبی و  واقعا" بدون اساس  و کاملا " مغایر با واقعیت های موجود ، با تمام امکانات گسترش شهری   ( انهم گسترشی   که در اثر نیروی محرکه روند شهرنشینی کنونی امکانش  بوجود  امد ه  )  را اگاهانه وبطوراصولی هدایت ومدیریت نمود . باتقویت همه جانبه روابط درون منطقه کلانشهری   راه  را برای   ساخت وساز ، درمنطقه کلان شهریء  تهران ( ساخت وسازی که برمبنی  تقویت یگا نگی   ویا انتگراسیون  نقاط شهری منطقه کلان شهری تهران وبا حفظ  محدوده های شهری هرکدام از اجزای  شهری تشکییل دهنده این جز سیستم شهری  انجام شود )  و برای شهرهای بزرگ دیگر در حد محدوده  کلانشهری شان ، هموار نمود .  تا با  تقویت روز افزون این ارتبا طات  نقش کلان شهر تهران و استا توت ان  را ، نخست بعنوان  ،  انتگره  کننده تمامی نقاط منطقه کلانشهری ان تقویت نمود .   تا  بمرور  تهران قادر  شود همین نقش را در رابطه با کل شبکه شهرهای کشور  ایفا  نماید .  درنتیجه با کنار گزاردن محدویت های تحمیلی ، شاهد  تعدیل مداوم حاشیه نشینی ، چند پارگی وقطبی شدن جامعه کلان شهری ، حد اقل در بعد فیزیکی ء ان  باشیم !   . در نتیجه از کنتر ل ،  محدویت ،  جلوگیر ی  وضابطه   در  طرح ها بصورت ابزاری برای هدایت عقلائی استفاده نمود .  نه اینکه با  کنترل  و محدویت  را بعنوان هدف اصلی تعیین نموده وبا  ایجاد مشکلات معضلات عمدی شرایط را برای شهروندان مشکل نموده ،    ونهایتا بکلی  ،  طرح و برنامه ریزی را نزد  عموم بی اعتبار  کنیم .   

                                                  مهدی کاظمی بیدهندی   اذر  1387