شهرهای جدید ، مشکل گشا ویا اتلاف امکانات –  بخش دوم

 

     همانگونه که دربخش اولء این نوشته مطرح گردید ، احداث شهرهای جدید درکشوهائی همانند کشورما با مشکلات فزاینده ونهایتا" استقبا ل کم مردم روبرو بوده اند . اما درکشورهای پیشرفته هم ، شهرهای جدید آنچنان که انتظارمیرفته موفقیتی نداشته اند  .  امروزه  شاهدء نقدهای بسیاری دراین زمینه هستیم .  در انگلستان کشوری که ، آغازکننده ء احداث شهرهای جدید است، بحث های زیادی تحت عناوینی همچون :     " چگونه شهرهای جدید دچار زوال میشوند. "  ویا ظهورمشکلات دیگری دراین شهرها که ظاهراا" غیر قابل انتظار بوده اند ، مطرح میباشد .  زوال ومشکلات این شهرها ،  هنگامی هویدا میگردد ، که بازارخرید وفروش ویا اجاره مسکن دچاردگرگونی وبویژه رکود میشود . رکود بازاراملاک ومستقلات تاثیرش درشهرهای جدید بسیارمحسوس وشدید ترازشهرهای موجود است .  مسئله شِکوه از مشکلات شهر جدید ، ازآن جمله :  بی هویتی ان ، فقط به انگلستان محدود نیست .  درسایرکشورهای پیشرفته نیزاین مشکلات اغلب مطرح بوده است .  مسئلهء شهرجدید همواره  پژوهشگرا ن را به خود مشغول داشته ، همه ساله سمیناروکنفرانسهای متعددی در سطح صاحب نظران برپاست  . ازان جمله درسال جاری در ژوئن 2009 سمیناری درانستیتوی بین المللی شهرجدید واقع در  المیر  هلند   برگزار شد . دراین سمینار نیزموضوع مورد بحت :  شهرمبتنی بر« برنامه » درمقابل شهر« بدون برنامه »  بود . 

      بطورکلی دراین نقد ها همواره  برجسته شدن دو مسئله را میتوان مشاهده نمود .  نخست منطق یکسانی   که بر شهرسازی، برنامه ریزی وطراحی شهرهای جدید حاکم است ؛  منطقی که انرا ناشی از تبعیت ازهنجارهای مقوله شهرسازی ویا برنامه ریزی شهریء متعارف دردوران معاصر میدانند .  انها جهان شمول پنداشتن این هنجارها را بعنوان عامل بی توجه ای به ویژگیهای فرهنگی وواقعیات اجتماعی ودرنتیجه بی هویتی  شهرهای جدید درجوامع مربوطه شان عنوان میکنند .  اوج این تفکر -  انیورسال وبظاهر علمی وعقلائی دانستن هنجارهای شهرسازی - را میتوان در، ا کیستیسء دوکسیاد یس ، مشاهده نمود .علت دیگری که ناکامی های شهرهای جدید به ان نسبت داده میشود . منافع سوداگران ء املاک ومستقلات مشاورین وبرنامه ریزان وشرکت های ساختمانی ، مقاطعه کاران ، انبوه سازان وسایر ذینفع ها در برپائی واحداث  شهرهای جدید است .  بقسمی که اعمال نفوذ انهارا یکی ازتعیین کننده های اصلیء تصمیم به احداث این شهرها میدانند  . 

       اما ، اگر به مشکل افرینی و پدیده هائی همچون زوال ویا ضعف جذابیت و بنوعی بی هویتی شهرهای جدید توجه عمیق تری داشته باشیم درخواهیم یافت :  برای توجیه همه جانبه تراین مسئله  ،   علت های پیش گفته نمیتواند کاملا" پاسخگوی همه ی پرسشهای قابل طرح دراین زمینه باشد . امروزه با ورود سایر رشته های علمی به عرصه تحلیل سازما نیابی فضا وشهرسازی بتدریج نگرشهای علمی با پشتوانه نظریء استوار تری در حال شکل گیری است .

      نکته  مهمی که بعنوان تعیین کننده عمده ء ویژگی ها ویا تفاوت زندگی درشهرجدید با شهرموجود ویا انچه نهایتا" تحت عنوان « هویت » ویا بصورت دیگر « جذابیت» شهر قابل طرح است . این استکه  : هرشهرموجودی درواقع حاصل یک «روند» مداوم ء اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی – نهادی ، فرهنگی ، اکولوژیکی  و همچنین تخریب  ، بازسازی ، نوسازی  . . .میباشد  .  روندی که ساختن ، بازسازی ، تخریب ، فرسودگی ، ساختار گیری ، دگرگونی ساختاری و فروپاشی ساختاری دران تواما"وبموازات هم تحقق مییابد . اما یک شهرجدید که غالبا"درفضای جدیدی ساخته میشود ، که دران فضا ، پیش ازاحداث شهرمورد نظر ، هیچ استقرارشهری ، روستائی ویا حومهء شهری  وجود نداشته باشد و مطابق با برنامه وطراحی شهری مشخصی احداث گردد  ؛  درواقع حاصل یک طرح (پلان) ونهایتا" یک « پروژه » باشد ،  دراین صورت با انچه حاصل یک « روند» است ، تفاوت  ماهوی خواهد داشت .

 

      شهرهمچون یک سیستم  کُمپلیکید  خطی ؟ ویا یک کُمپلکس سیستم غیر خطی ؟  

   

        اکنون ، هنگامی که بر این باورهستیم که « شهر» ازیک سیستم با جزءِ  سیستم های پیچیده ای (کُمپلیکِید) تشکیل میشود ، ودر نتیجه در پی انیم که جوانب مختلف این پیچیدگی ها (کُمپلیسیتی)  را تجزیه وتحلیل نمائیم  .  ظاهرا "چنین نتیجه گیری خواهد شد ، که با تجزیه وتحلیل مذکور قادر خواهیم بود ، با شناختِ  قانون مندیء سیستم های پیچیده ء ان  ، الگوئی (مُدلی ) براساس این بررسی ها ارائه دهیم  . سپس   معمولا" ، الگو ئی را واقع گرا ودرنتیجه موفق تر میدانیم که :  بررسی هایش همه جانبه وژرف تر باشد .  اینگونه پرداخت به مسئله شهر وتدوین الگو وسپس برنامه وطرح شهری همان چیزی است که  در برنامه ریزی متعارف ( کنونسیونال) شهری  - البته به روش واشکال مختلف - انجام می پذیرد .

    اکنون ، چون  دررابطه با ، قانون مند پذیری ء ،  سیستم ها همواره  با سیستم های  خطی وغیرخطی مواجه ایم ، دراینصورت نخست میباید مشخص نمود شهر ویاسامانه (سیستم  ) شهری کدام از این دوگونه سیستم متفاوت میباشد  . از انجا که سیستم و یا سیستم های  شهری قانونمندی شان بگونه پایدار و  کاملا" قابل پیش  بینی ، مانند یک سیستم پیچیده خطی نیست ، بنا بر این تبعیت از اهداف از پیش تعیین شده یک  برنامه ویا طرح وپروژه مشخص شهری  ، هرچند که دران انعطاف وامکان تجدید نظرهای بعدی پیش بینی شده  باشد ، را باچالشهای بسیاری مواجه مینماید .  بهمین سبب ، برخی معتقداند : اصولا"شهرویاهرپدیده اجتماعی دیگر را میباید نه بصورت یک سیستم کُمپلیکِید ،  بلکه یک کُمپِلکس سیستم درنظر داشت  .  چون تحولات ودگرگونی ها در یک شهر ویا جامعه شهری بهر حال حاصل یک روند  ( پروسه ) اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و غیره است .

  اکنون برای اینکه در بعد نظری تفاوتهای میان حاصل یک « روند » را بانتیجه یک طرح (پلان ) یا        «  پروژه »  با اهداف ازپیش تعیین شده  ،  فرضا" ،  پلان  یا پروژه  احداث یک شهر ، مورد توجه قرار دهیم ، میباید به برخی ویژگیهای تعیین کنند یک کُمپلکسِ سیستم توجه نمائیم .  

       در صورت پذیرش این واقعیت که « شهر» را میباید، همچون یک « سوپر ارگانیزم » که بصورت یک  کمپلکس  سیستم است  ، در نظر داشت  ؛ برخی از ویژگیهای اصلی یک  کمپلکس سیستم  رامورد توجه قرار میدهیم :

     --   یک کمپلکس سیستم غیر خطی  معمولا"ازعضوهائی تشکیل میشوند که باهم درارتباط متقابلند .  مانند :  افراد یک جامعه ، پرنده هائی در جمع پرند گان در حال پرواز  ،  اتوموبیل ها در یک سیستم ترافیک .

    --   یک پیچیده سیستم غیر خطی است  ، چون :  همواره تغییرارتباط متقابل عضوهای تشکیل دهند اش متناسب با نتایج بدست امده ان نیستند .      

    --  سیستم های پیچیده خطی خاصیت و یا « عرَضِ  » (پرُو پِرتی ) مشخص و ثابت خود  را دارند .  مانند هواپیما  که فرضا" « پرواز» عرَضِ مشخص ان است .  اما در پیچیده سامانه (کمپلکس سیستم) های غیر خطی همواره ممکن است ِاعراض (پرُو پِرتی ) های جدیدی ظاهر شوند . هرچند این اِعراض بر پایه امکانات سیستم وناشی از ان ظاهرمیشوند ،  ولی چگونگی ارتباط درونی شان با کل سیسم همواره قابل پیش بینی نیست .  در نتیجه با تحلیل اجزای سیستم ،  نمیتوان همواره انچه ظاهر میشود ویا نتیجه را کاملا" پیش بینی و  تبیین نمود .   

   --  در پیچیده سیستم های غیر خطی هرچند ارتباطات موضعی هستند ولی حاصل این ارتباطات برای سیستم همه گیر (گلوبال ) است .

   -- کمپلکس سیستم های غیرخطی سیستم های بازهستند .  بدین صورت که با محیط شان در تبادل متقابلند . بعنوان مثال درفیزیک  هم تبادل متقابلِ انرژی ومادهء  کمپلکس سیستم ها ی غیر خطی با محیط شان غیر قابل محاسبه است .  در بیولوژی سیستم های بازهمه ی  موجودات زنده را شامل میشوند . انها هم  بطور مداوم با محیط شان در حال تبادل متقابل انرژی وماده  بوده ، از این طریق میتوانند  ِانترُوپی خودرا در سطح پائین نگهدارند . در جامعه نیز سیستم های اجتماعی سیستم های باز هستند . اما هرچند باز بودن سیستم اجتماعی ، الزاما" موجب کاهش  اِنترُوپی ان نمیشود ، ولی برای کاهش  اِنترُوپی  ان باز بودن سیستم  ضروری است .  در واقع همه ی کمپلکس سیستم های باز بیولوژیکی ویا اجتماعی با کاهش ویا صدورانتروپی خود ، به گرایش بنظم وسازمان یابی مطلوبتر روابط درونی ومتقابل خود میافزایند .

     -- بدین ترتیب  پیچیده سیستم های غیر خطی بازدارای قابلیت خود سازمان دهی میشوند   . 

    --  بلاخره پیچیده سیستم های غیرخطی بازروندی را شکل میدهند که ، درگرایشها ی ان نه تنها حال بلکه گذشته  و اینده نیز تاثیر تعیین کننده ای خواهند داشت .  

        باتوجه مختصر به ویژگیهای کمپلکس سیستمهای غیرخطیء باز وتوجه به شهر، ویا هر سیستم اجتماعی همچون یک کمپلکس سیستم غیر خطیء باز،  بتدریج به محدویت های یک «  طرح  » شهری  در سامان دهی زندگی شهری وممانعت از ظهورچالشهای بعدی ان  ، بیش از پیش ، پی میبریم . در فرصت های بعدی  بحث نظری حاضررا با پرداخت ها ی همه جانبه تری ادامه خواهیم داد . 

    بنا براین دراولین جمع بندی مقدماتی فعلا" دراین حد میتوان ادعا نمود :  که هم اکنون ویااین اواخر  بتدریج پژوهشهای درجریان ، تحولات شهری را همچون  مجموعه ای از «گرایش ها» مورد توجه قرار داده  و برنامه ریزی شهری را هم بیشتر بعنوان مقوله ای مبتنی برپرداختن به گرایشهای مختلف ودر نتیجه:  یک  روند مداوم «هدایت » شهر ویا وضعیت های شهری ، انهم علی القاعده موجود مینگرند ، تا فرضا"یک « طرح »  شهری ، مبتنی برالگو و اهداف از پیش تعیین شده  ، که فعلا" رایج است .

 

     ملاحظات خاص وعام :              

        انچه مطرح گردید درواقع همانطورکه پیش ترهم گفته شد ، چالشهائی است که ازجهات نظری          ( تئوری ) بطورعام ،  فرا روی برنامه ریزی شهری و یا پژوهشهائی  که دررابطه با مقولات نظیر ان  ، قراردارد . اما درمورد برنامه ریزی شهری وخاصه دربحث حاضر : ایجاد شهرهای جدید درجامعه ما هرچند ملاحظات  نظری فوق را هم میتوان مطرح نمود ، اما مشکل ومسئله اصلی در احداث شهرهای جدید در کشورما فعلا" چندان  به دغدغه های نظری ء پیش گفته  مربوط نمیشود .  درمورد شهرهای جدید احداث شده ویا درحال احداث درکشومامشکل ا صلی ، بی راهه رفتن وفاصله داشتن وتقابل کامل این سیاست  گزاری  وتصمیم گیری ها  با نیازهای شهری جامعه ، در شرایط کنونی است !   مسئله اصلی ما  فعلا" اشاره به ، نحوه رایجء مواجه شدن با مقوله هدایت توسعه شهری درکشوراست . روالی که تا کنون درعمل ، موجب اتلاف امکانات وهدردادن فرصت های  - انهم  بسیارمحدودِ - جامعه گردیده است .  سیاست گزاری هائی که نه تنها ثمره ای ندارند،  بلکه باتشدید مشکلات ومعضلاتی که دراثراعمال این سیاست گزاری ها یء عمدتا" سلبی ودستوری  بوجود میایند ،   نهایتا" درعوض رفع ویا تعدیل مشکلی خود مزید برعلت شده وبرمشکلات موجود میافزایند .    

      اکنون پرسشی که قابل طرح میباشد ، این استکه :  چرا علی رقم همهء  انتقادات  و یادآوریء  ناکارامدی های محرز پیش رو وقابل رویت برای همگان ! باز به سیاست های مشکل آ فرین مورد بحث ادامه داده میشود ؟  این تناقض محرز را چگونه میتوان تعبیرنمود ؟

 

 

 

          تناقض سیاست گذاریهای مربوط به احداث شهرهای جدید با نیازهای واقعی بخش شهری  .

         هنگامی که علی رقم عدم موفقیت دراحداث شهرهای جدید و با وجود یاد آوری های بسیار این ناکامی ها ، بازهم با بی اعتنا ئی به انتقادات  ، احداث شهرهای جدید دیگررا دردستورکارقرارمیدهیم  !  بلا فاصله ،  اعمال نفوذعوامل خاصی که دراین قضیه صاحب منافع هستند،  برجسته میشود  .  اما واقعیت بیش از این است .  یعنی هرچند نمیتوان این اعمال نفوذ را نادیده انگاشت ، ولی همه چیز را هم نمیباید ناشی ازان دانست .  این مسئله علل متنوعی دارد .  به گونه ای که میتوان ازبرداشت های رایج دررابطه با شهرسازی  وبرنامه ریزی شهری در میان کارشناسان  گرفته  ، تامحتوای برنامه های اموزشی این مقولات در دوره های اموزشی مربوطه  را در بوجود امدن چنین وضعی موثر دانست . علاوه بران ومهم ترازهمه ، نباید   مسئله ء  درماندگی مداوم مسئولین درپاسخگوئی به نیازها ی موجود را ازنظر دورداشت .  نیازهائی که عملا" نتیجه قصور ونا کارامدی ممتد دستگاه اجرائی بوده است . در نتیجه بهمین سبب گوئی دستگاه اجرائی  بنوعی همواره در پی دورکردن مشکل از قلمرو مسئولیت خود است  .  

        شهرسازی وبرنامه احداث شهرهای جدید ، مبتنی برسیاست گزاری هائی که تاکنون اعمال شده  ، در عمل ، موجب مشکلات بسیار وحتی اختلال در روند هدایت های اینده گسترش شهری درجهت منافع - رفع ویا تعدیل مشکلات - جامعه  بوده است   .

       همانگونه که دربخشهای قبلی دراین سایت تا کنون مطرح نموده ایم :  بخش شهری ودرنتیجه سیستم وشبکه شهرهای ما ، دراین  قریب به پنجاه شصت سال گذشته ، دچارنوعی هرج ومرج وضعف شدید ساختاری شبکه فضائی خود است .  این هرج ومرج در واقع بازتاب روند سیاست گزاری ها وباصطلاح الگوها وبرنامه ریزی های توسعه وبطور کلی سیاست های اقتصادی ای میباشند که پیش ازانقلاب شکل گرفته  وبعد از انقلاب هم پس از سپری شدن دهه اول وبدنبال ان در پی چه کنم ؟  چه کنم ؟ های کذائی  دهه های بعدی دوباره بصورت پیش ازانقلاب ، البته سرهم بندی شده تربازتولید و تکرار شدند . درنتیجه  ،  وضعیتی بوجود امد که  :  مسئله سازی وبن بست هایش بیش از پیش از انقلاب است  !  تاثیر این وضعیت بوجود امده برشهرنشینی ، توسعه شهری  و شبکه شهرها بقسمی بود  که : این شبکه ، چنان بر هرج ومرج اش افزوده شد که در شرایط کنونی قادر نیست حتی درکمترین  «حٌد»   نقش خود را بعنوان ساختار فضائی یگانه کنندهء ( انتگرا تیو ) افتصادی ،اجتماعی وفضائی ایفا نماید . درواقع نه تنها دراین مدت نسبتا" طولانی ازپشتبانی وهدایت اگاهانه درجهت سازماندهی ساختارگیری اش درجهت منافع جمعی برخور دار نبوده ، بلکه مرتبا" دراثر اعمال سیاست گزاری هایء درتقابل با منافع جمعی ،  برنابسامانی اش افزوده شده است  .  

        علل این وضعیت  کدامند ؟   و چگونه شکل گرفتند  ؟   

       ازسالهای بعد از کودتای 28 مرداد 32 بعلت شتاب گرفتن تغییروتحولات جامعه ، همچون :  افزایش سریع ترجمعیت ،  تحرک وجابجائی وسیع ان ، اغاز دگرگونی هائی ، بعضا" در حد فروپاشی بخش روستائی ، گسترش شهرنشینی وسایرتغییر وتحولات داخلی وخارجی ،  ظهورء کمبود ها ومعضلات وسیع ، عقب ماندگی وتوسعه نیافتگی ء عمیق کشوردرهمه ی زمینه های اقتصادی ، اجتماعی وسیاسی بود که : « فشار سیاسی» ناشی ازتشدید مشکلات را افزایش  داد .  بعلت ء  ضرورت ازمیان برداشتن ویا تعدیل کاستی ها ئی که روزبروز برحجم شان افزوده میشد ، لزوم مشارکت مردم درامرتصمیم گیری در امور جامعه   بیش از پیش ، هویدا شد .  لذا ، نیازمذکوردرنهایت بصورت مطالبات اساسی مردم  جهت کسب حقوق مدنی ، سیاسی واجتماعی  مطرح میشد . پاسخ زمامداران به این ضرورت ها ، بنظر میرسد ، جستجوی شیوه ویا راهی بود که بدون سپردن اموربمردم وتمکین به مردم سالاری ، بتوان با عبورازمطالبات درحال شکل گیری ورو بافزایش ، درحد امکان ، مشکلات روبه گسترش را ازمیان برداشته ، یا اینکه انها را تعدیل نموده وبه حد اقل رساند . دراین دوران این خواسته درواقع رویایء  بورژوازی « محلی »  و یا بزعم برخی «وابسته»  البته  نه « ملیء » اکثرجوامع درحاشیه وتحت سلطه بوده است . اما استثنای کشور ما دراین بود که : همراهی وتوسل به نسخه های سلطه گران  ، پذیرش برنامه های توسعه وسیاست گزاری ها مربوط به توسعه ، انهم ازطریق سازوکارهائی که بانک جهانی و صندوق بین المللی پول ، بنوعی دیکته میکردند ؛ بگونه ای بود که این سیاست گزاری ها علاوه برنیل به اهداف مذکورمیبایست نقش شکل دادن وایجاد ویا تقویت وتثبیت بورژوازی محلی پیش گفته را نیزبعهده گیرند !   استثنا از این نظر که :  درجامعه ما پس از زوال تدریجی نظام ارباب رعیتی ویا بخش اصلی تشکیل دهنده الیگارشی حاکم ، درمقایسه با کشورهای توسعه نیافته ای که صادرکننده مواد اولیه بودند واغلب اقتصاد شان مبتنی بر صادرات  اقتصاد کشت (پلانتاسیون ) بود ،  بورژوازی محلی ما هنوز در مراحل تکوینی وبسیار شکننده وناپایدار بود . که این خود یکی از عوامل عمده ء تعیین کننده  نحوه تحقق انقلاب 57 میباشد  !

   فرضا" در مقایسه کشور ما باکشورهای سابقا" مستعمره ای که تحولات اقتصادی واجتماعی اخیرشان  را دوسه دهه قبل ازکشور ما شروع کردند ؛  میبینیم :  دراین کشورها دراغازبسط وانکشاف اقتصاد مبتنی بر بازارشان ، مدتها بود که بورژوازی محلی انها دراقتصاد مبتنی برصادرات مواد اولیه فعال بوده ودر واقع  قادر به شکل دادن به انباشتی که تحولات اقتصادی جدید به ان نیاز داشت بوده اند . البته به علت محدویت توانائی و ناکافی بودن انباشت مذکور، این جوامع  به تامین کمبود سرمایه های لازم از طریق استقراض خارجی سوق داده شدند . اغلب این جوامع هم اکنون میزان استقراض خارحی شان که بتدریج افزایش یافته ، هرکدام  بیش از چند صد میلیارد دلار است .

    اما در مقایسه با سرمایه داری محلیء انهم عقب مانده این جوامع ، سرمایه داری محلی جامعه ما در همان حد عقب مانده ومحدود جوامع نامبرده  نیزدر تحولات بعد ازمرداد 32 نقشی نداشت ! اصولا"  ازانباشتی  برخوردار نبود که تاحدی  ، متکی  به  امکانات خود ، در این تحولات شرکت نماید !  بهمین سبب تحولات نخست بکمک قرضه خارجی وسپس تزریق مداوم در امدهای نفـــــــــتی صورت پذیرفت .

   در چنین شرایطی وبا پیگیری چنین اهدافی  روند سیاست گزاریهای پیش گفته وارد مراحل جدیدی شد .  بدین ترتیب ودر پی تحقق چنین اهدافی بود که : مراکزوتشکیلاتی نظیر بانک جهانی ، صندوق بین المللی پول ومشاورانی همچون گروه  هاروارد ، ام آی  تی  و بنیادهای پشتیبانی کننده ای نظیر  بنیاد فورد ،   کارنگی ، و سازمان دهندگانی همچون سیا و وزارت  امورخارجه امریکا وارد عمل شدند  . همه ء  این عوامل وخواسته ها دست بدست هم دادند تا نهایتا موجب تغییرات اجتماعی اقتصادی ، انهم بصورت شکل خاصی از انکشاف اقتصاد مبتنی بربازار ،  دریک ساختار توسعه نیافته روبرو با زوال تدریجی ساختارهای سنتی اش ، شوند .  دراین میان تحولات شهرنشینی وتوسعه شهری که عمدتا " متاثر ازشرایط پیش گفته بود ، نیزچالشهای جدید ونسبتا"غافلگیرکننده ای را پیش آوردند . بدین ترتیب ودراثراین چالشهای جدید بود که  :  برنامه ریزی شهری هم متاثرازهمان برداشت ها و رعایت سیاست وخواسته زمامداران و ملاحظات  سیاسی شان ، بصورت پشت بند وتکمیل کننده  نسخه های به "اصطلاح " توسعه اقتصادی واجتماعی ، به میدان امدند  .

      بنابراین ، همانگونه که دربرنامه ریزی های توسعه ، ابتهاج دست بدامن بنیاد فورد وسپس گروه هاروارد شد . دربرنامه ریزی شهری هم بعنوان مثال : طرح جامع تهران به ویکتورگروهن که از مدتها پیش  در این کشورها با بنیاد فورد همکاری داشت ، سپرده شد  .

     برنامه ریزی های به اصطلاح توسعه ، انهم بدون مشارکت مردم ، دعوت ازگروه هاروارد برای تهیه برنامه سوم به بعد ، پس از تاسیس سازمان برنامه در همان سالها ، یکی از اجزای اصلی وتاثیر گذارروند تحولات سالهای پس از مرداد 32 بود .  اما جالب اینجاست که :  گروه هاروارد هنگام اغاز بررسی  وفراهم اوردن مقدمات برنامه سوم به بعد ، اصولا" برنامه اول ودوم را درحد یک برنامه توسعه نمی دانستند  ! هرچند بعدها درنقدهایشان برنامه های توسعه ء بعدی راهم چیزی بیش یک سرهم بندی ندانستند . (ر.ج .به برنامه ریزی در ایران .  تاس . اچ .مک لئود . سرپرست اجرائی گروه مشاوران هاروارد – نشر نی)  واقعیت بسیار مهمی که نباید بی توجه ا زان گذشت ،  این استکه : منصفانه باید به این مسئله اشاره داشت که اکثر مشاوران گروه هاروارد که دربرنامه ریزی های توسعه پنج ساله مشاورسازمان برنامه بودند . همواره دروضعیتی مانند ایران - یعنی با توجه به ویژگیهای ساختاری تاریخ ان -  نبود مردم سالاری وعدم مشارکت مردم درتصمیم گیری هاراعلت اصلی نا کارامدی وشکست  برنامه ها دانسته ، اغلب به ان اشاره داشتند !؟ اما احتمالا"ازان جا که درسنت برنامه ریزی غرب بویژه سنت آنگلوسا کسونی همیشه برنامه ریزیا مشاورارائه کننده خدمات مشخصی است ، دولت های مربوطه هم به صورت کارفرما ویا " صاحب"  کارتلقی میشوند ، دراین صورت ازنظر این مشاورین :  بود ویا نبود مردم سالاری مسئله کارفرما خواهد بود ؟! ونه ارائه دهنده خدمات مربوطه !  در صورتیکه معمولا" در چنین شرایطی کارشناس صاحب نظر بومی چنان که مرسوم است خودرا متعهد به منافع مردم دانسته ، تن به چنین همکاری وارائه خدماتی نمیدهد !  انچه دراصطلاح برنامه ریزان به سیاسی دیدنء چنین همکاری ای معروف است .چون برنامه ریز غربی برنامه ریزی را امری علمی وفنی دانسته وتعیف برنامه ریزی بعنوان یک روند سیاسی را نمی پذیرد .

     هدف از طرح بحث حا ضرتوجه به این واقعیت استکه تداوم روند فوق یعنی بازتولید همان سیاست ها وبرداشت های گذ شته ، ازانجا که سیاست گزاری ها بامطالبات مشخص مردم منطبق نبوده و از انها  فاصله گرفته وبازاویه سازی تدریجی نهایتا در تقابل کامل باان قرارگرفته است  ، وضعیتی پیش امده که : بیراهه رفتن بصورت امری عادی وطبیعی درآید !   فرضا" در فلان کلان شهر با کمبود های مشخصی مواجه ایم . راه حل را دراحداث شهرجدیدی  دور ازان میبینیم  !  چرا  چون مسئولین در عوض چاره اندیشی وپاسخ به کمبودها ویا مشکلات مشخص ،  دور اندیش شده  ! بخیال خود چاره را در  به  اصطلاح حل  " ریشه ای ! " ان ، یعنی جلوگیری از گسترش  بیش از "حد"  شهر ، میبینند .  حال این بیش از حد بودن بر چه مبنی ای است  ، و اصولا" چه رابطه ء  قابل دفاعی بامطالبات ونیازهای مشخص مردم در این زمینه دارد . امریست که تعیین وتشخیص ان نه بامردم ، بلکه با اولیای امور است !؟  وبدین صورت باز همان برداشت ها وسرهم بندی ها رایج شده در شرایط مورد بحث  ، چون دور باطلی تکرار  میشوند. 

 

               شهریور 1388   مهدی کاظمی