استراتژی هدایت توسعه شهری – 2

 

      درادامه مطالبی که دربخش قبلی این بحث مطرح گردید ، جهت شناسائیء ویژگیهای بخش شهری جامعه ، وسپس اشنائی با گرایشهای استقرار فضائی جمعیت وفعالیتها دران ، میباید جوانب مختلف بخش شهری کشوردرابعاد : اقتصادی، اجتماعی ، سیاسی وفیزیکی– فضائی ، با توجه به تحولات ساختاری درروند تاریخی اش ، مورد توجه قرارگیرد . دربخش قبلی ملاحظه شد ، عقب ماندگی وتوسعه نیافتگی شدید ، عمده ترین ویژگیء بخش شهریء کشوردردهه های گذشته بود . اما این وضعیت درسالهای بعد از کودتای مرداد 32  با تحولات ودگرگونی های خاصی همراه شد ،  که تامل دران اهمیت بسیاری خواهد داشت . بعنوان مثال توجه به بن بست هائی که رژیم گذشته با ان مواجه شد .

 

        تاثیرتغییرو تحولات پس از مرداد 32در فروپاشی رژیم گذشته .

    با توجه بویژگیهای روند اقتصادی سیاسی ویا سیاست گزاری های ان دوران ، ایا میتوان علل فروپاشی رژیم گذشته را «علاوه » برتداوم مطالباتی که در 28 مرداد 32 به کمک سلطه گران خارجی سرکوب شد ، تا حد زیادی نتیجه روند سیاسی ویاسیاست گزاریهائی دانست که از سالهای 32 تا  57 اعمال شدند ؟  یعنی فروپاشی رژیم گذشته را همچنین و یا «عمدتا"» بعلت وضعیت اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی ای دانست که  در ان سالها شکل گرفتند ؟  پرسش مطرح شده دربحث حاضراهمیت بسیارتعیین کننده ای ، بقسمی که دامن زدن به ان بسیار ضروری است . دارد ،

 

        درمورد فروپاشی رژیم گذشته تا کنون تحلیل ویا اظهارنظرهای متنوعی ارائه شده . فرضا"ازدخالت خارجی گرفته تا استفاد ه ویا سوء استفاده ازمذهب ، ازتبلیغات رسانه های برون مرزی گرفته تا تصمیمات  سران سلطه درگواردا لوپ . ازخودکامگی رژیم گذشته تا وابستگی ان ، ازعدم امادگی جامعه ایران برای مدرنیزاسیون !؟ بلاخره تحلیل ها وعلت یابیهای دیگری که هرکدام بنوبه خود میتوانند مبین تاثیری محدود  برعوامل ویاعلل فوق دراین فروپاشی باشند . ولی درمجموع این نسبت دادن ها ، آنطورکه باید ، برای اینکه بگونه ای شسته ورفته پاسخ گوی پرسشهای متنوع پیش رو، ازان جمله دررابطه با بحث حاضر- پرسشهائی که در رابطه با معضلاتی که دراثراین تغییرو تحولات امروزه بخش شهری جامعه با ان مواجه است - کافی نیستند . بنا براین، جهت رفع این نقیصه ، احتمالا "میباید ، مجموعه سیاست گزاری ها ، وروند تغییر وتحولات آنها ، در گذشته وحال ، وبویژه سالهای پس ازکودتای 28 مردادء 32 را ازنظر، فرصت های پیش امده ویا از دست رفته ، عوامل مشروط کننده وهمینطوربازدارنده ها ، خاصه زوایه سازی وتقابل ان با منافع جمعی و یا تقابل درتحقق توسعه ء واقعی ، درابعاد اقتصادی ، اجتماعی، سیاسی– نهادی دردوره تاریخی مذکور بگونه ای مستند ومستدل تر، مورد توجه قرار داد .

     با توجه به ویژگیهای بسیارمحرزوتا حدی ذکر تکراریء انها ، همانطورکه ملاحظه میگردد ، شناخت عوامل وشرایط عینی ای که منجربه فروپاشی رژیم گذشته شد، بدون هیچ شکی میباید نقطه اغازهرکنکاشی  دراین زمینه باشد . هرچند که شناسائی ومستند نمودن موارد مذکور به پژوهش های وسیع تری نیاز دارد که بسیار فرا تر از امکانت این سایت است .    

 

    روند تحولات وچگونگی سیاست گزاریهایء توسعه در سالهای پس از کودتای 28مرداد

      برای شناسائی بیشترزمینه های فروپاشی رژیم گذشته ( انهم درحد خصلت یابی روند های در جریان دران سالها ، تاحدی که بتوان کم وبیش تاثیرانها درتحولات بخش شهری ، را شناسائی نمود. ) یعنی شرایط عمومی روند روبه افزایش مطالبات مردم ، ویا بعکس روند روبگسترش ناتوانی وناکارامدی ودرنهایت تقابل رژیم گذشته با مطالبات فوق ، میباید روند سیاست گزاری وتحولات وارایش نیروها بعد ازکودتای 28 مرداد 32 رابیشترخصلت یابی نمود . چون علل واقعی فروپاشی رژیم سابق ومیزان تعییین کنندگی یک یک علت ها چندان روشن نیستند . یعنی بدون بررسی همه جانبه دوره پیش گفته شناسائیء محدودیت ها ، بن بست ونا کارامدی ها، چندان میسر نخواهد بود. بفرض ، نمیتوان دریافت : فرضا" درسی سال بعد از انقلاب ،  الف : چرا ، اغلب معضلات وعقب ماندگی های موجود دررژیم گذشته ( معضلات اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی – نهادی وحتی فیزیکی )  ، بهمان سبک وسیاق سابق وبمیزان بیشتری بازتولید شدند ؟!   ب : چرا، بعد ازانقلاب و تاحدودی به جزچند سالی پس ازان ، دوباره زاویه سازی بامطا لبات مردم  در این زمینه ها، همانند رژیم سابق ، اغاز شد . انهم بگونه ای که بتدریج به تقابل با ان رسید ، درنتیجه همه سیاست گزاریها درامورجاری شبیه به سیاست گزاریهای رژیم گذشته ( البته با  ظاهری متفاوت ) شد ؟  فرضا" اغلب برنامه ریزی ها درزمینه توسعه کلان کشور  ویا درزمینه مورد بحث ما ، برنامه ریزی شهری ، تکراروتداوم همان روال والگوهای کلیشه ایء قبل ازانقلاب شد . ایا واقعا "الگوها ئی"که قبل از   انقلاب به بن بست رسیدند واقعا" « اونیورسال»  بودند ؟ یعنی ایا برنامه ریزی ، بلاخره برنامه ریزی است ! چه پیش ویا پس از انقلاب باشد  ؟!    ج : چرا، اغلب مشکلات ، نا کارامدی وبن بست ها ( در بعد اقتصادی اجتماعی  نظیر : بیکاری ، گرانی ، فقر و. . .ودر بعد سیاسی  :عدم مشارکت مردم در سیاست گزاری ها ودر نتیجه صاحب اختیاری انها  )  باشدت بیشتری ادامه یافت ؟  اکنون پرسشی که با تامل ودقت بسیار میتوان وحتی میباید مطرح نمود این استکه : ایا اوضاع در بیست وپنج سال پس ازکودتای مرداد 32 بگونه ای رقم خورد که رهائی ازچنبره معضلات  ناشی ازان ، بسادگی امکان پذیرنبوده است ؟ یعنی به هرحال پس از انقلاب چاره ای جز تداوم انها نبود ؟   شاید !

    اگرتوجه مان را فقط به کشورایران محدود نکنیم وعرصه عمومی شکل گیری این معضلات - انهم بگونه ای که با ان مواجه ایم – را کل جهان تحت سلطه بدانیم ، البته بدون اینکه دچارکلی گوئیهای رایج شویم ، میتوان گفت : سیاست گزاری وبرنامه های بعد ازمرداد32 بطورعمده نتیجه دوگروه عوامل بودند.   

     نخست - عواملی که به تداوم تضمین منافع غرب درکل جوامع واقع درحوزه نفوذ اش بویژه درمنطقه خاور میانه  ، مربوط میگردید . دران سالها دهه 50 میلادی ببعد خاصه دررابطه با جنگ سرد وکشمکش های سیاسی مربوط به ان، برای غرب هموراه تحکیم مناسبات مبتنی برسلطه اش با جوامع  پیرامونی ازاهمیت به سزائی برخوردار بود . چنانکه هم اکنون نیزعلی رقم تحولات وسیعی که درجهان بوقوع پیوسته ، غرب  سیاست های گذشته اش را که مرده ریگ دوران استعمار است ، با همان ترفندهای سابق دنبال میکند !  ب – عواملی که به وضع موجود کشورهای درحاشیه ، نظیرشرایط ویا ویژگیهای ساختاری تاریخیء اقتصادی اجتماعی وسیاسیشان ، مربوط میشد .

      دررژیم گذشته ازسالهای بعد ازکودتای 28 مرداد 32 بتدریج درکشورشبه الگوویا روالی (  شبه الگو ازاین جهت  که مجموعهِ این سیاست گزاری ها هیچگاه بصورت الگوی مشخصی در نیامدند ) شکل گرفت که دران سالها کم وبیش - درعمل- روال مد روزء جوامع توسعه نیافته ای که درحوزه نفوذ غرب قرار داشته و اغلب دارای حکومت های متکی به اقلیت مسلط برجامعه بودند ، یا انها ئی که بعضا" درامدی از محل صدور مواد اولیه داشتند ، بود. این الگوچنین به جوامع پیرامونی تجویزمیشد که : دررابطه وبا مشاورت مداوم سلطه گران ، پرهیزازفشارهای سیاسی دوران جنگ سرد ، سیاستی را پی گیرند که هم رژیم ها محلی با خطر سقوط مواجه نشوند ، وهم منافع اقتصادی وژئوپولیتیکی سلطه گران ، بویژه ایالات متحده حفظ شود . بنابر این، این دو هدف همواره دغدغه ونگرانی عمده غرب دررابطه با این کشورها بوده وهست . بدین ترتیب ، وبهمین خاطر، پس ازکودتای 28 مرداد 32 همه نیروهای ملی ومدعی سرکوب شدند . ( همانطور که میدانیم پس ازکودتای 32 بمدت سه سال درکشور، دردوران نخست وزیری زاهدی ، وضع فوق العاده امنیتی – حکومت نظامی- برقراربود. سرکوب طی این سالها با قدرت تمام اعمال میشد .)  اما هم استبداد داخلی وهم سلطه گران بخوبی میدانستند با سرکوبء تنها نمیتوان مشکلات رو به گسترش را مهارکرد. چون درواقع مشکلات روبه افزایش وهمه جانبه ، برای نظامهای حاکم براین کشورها  وضعیت بغرنج ولاعلاجی را بوجود اورده که ، بدون وقفه درحال تشدید شدن بود ! سالهای بعد از 28 مرداد مشکلات روبه افزایش مرتبا ناکامی ها رادرهمه ی سیاست گزاریها ، ودرهمهء بخشهای زند گی اجتماعی ، هویدا میکرد . بنابراین چاره ای نبود که بکمک هم پیمانان خارجی راه علاجی اندیشه شود . اما این راه چاره ، همان سیاست گزاریهائی بود که غرب تقریبا "بصورت نسخه عمومی درهمهء کشورهای درحاشیه بکارمیگرفت .  حفظ حکومت های دست نشانده واجرای برنامه ها وسیاست های به اصطلاح توسعه ، بکمک قرضه وسایرتسهیلات مالی بانک جهانی ، ترتیب های مالی منطقه ای ویا بین المللی و امثالهم ، این کمکها ، ودرواقع قرضه ها ، معمولا"با برنامه ها ومشاورت نهادهای خاصء اغلب امریکائی انجام میشد . شرایط بگونه ای ترتیب داده میشد که کشورهدف ، ازنهاد کمک کنندهء بین المللی (امریکائی ) تقاضای تهیه برنامه توسعه ونظیران را بنماید . برجسته ترین نهاد های امریکائی دراین زمینه ، بنیاد های فُورد و کارانگی بودند . بنیاد فورد هم ، ان.جی .او های مختلف ومشاورینی که درسطح بین المللی کار میکردند ، خاصه مشاوران وکارشناسان کشورهدف را زیر پوشش مالی ومشاوره ای قرار میداد ، وهم با ارتباطات ونفوذ سیاسی خود دروزارت خارجه ، سیا وارگانهای وابسته به سازمان ملل ترتیب این کمک رسانی ها را میداد . فرضا "به همان صورتیکه پس ازتاسیس سازمان برنامه ابتهاج ازبنیاد فُورد وسپس گروه هاروارد ، طلب راهنمائی وکمک نمود ؛ چند سال قبل ازان پاکستانی ها این کمک ها رادریافت کرده بودند . وبهمین نحو سایر کشورهای درحاشیه ازاین راهنمائی و مشاوره های ذیقیمت ! بی نصیب نمی ماندند . بدین ترتیب وبعنوان مثال ، ازبرنامه ریزی توسعه باهدف ارام کردن جنگ ویتنام که ، مَکنامارا (وزیر دفاع ایالات متحده در دوران جنگ ویتنام ) انرا تحت عنوان : آرام سازی ( پاسیفیکِیُشن )  ارائه داد گرفته ، تا سایربرنامه های توسعه ، که درکشورهای وابسته به امریکا ارائه میشد وهمچنین برنامه های پنج ساله توسعه درایران ، سیاستهای مربوط به توسعه ای که سازمان برنامه باجرا در میاورد ، همه بابرداشت ونگرش سیاسی هدفدار مشابهی تهیه میشدند .  ودرواقع آرد یک کیسه بودند.    

      این برنامه ها، سیاست گزاری هائی را شامل می شدند ، که درعمل بیشترشبیه به جمع اضداد یا ملغمه ای ازسیاست ها ئی بودند ، که بنا به مقتضیات روز اتخاذ میشدند . ملغمه مورد بحث سیاست های گوناگونی را همچون اصلاحات ارضی ، انقلاب سفید وروند صنعتی شدن مبتنی برجایگزینی واردات ، اهداف واهی وخیالپردازانه ای همچون" ایده " طبقه متوسط سازی ، وسیاست گزاری های نظیران تشکیل میشدند . بقسمی که محوراصلی وظاهرا" سازمان دهنده همه ی این سیاست ها ، برنامه های  باصطلاح توسعه بود . همین جاست که نقش سازمان برنامه وبرنامه های نخست هفت ساله وبعد پنجساله انرا که بصورت عناصر  مهم این جمع اضداد درامدند ، میتوان مورد تامل قرار داد . چنانکه درارزیابی هائی که در پایان هربرنامه پنج ساله انجام میگردید، ناکارامدی ومسئله سازی شان بیش ازپیش مشخص میشد . این اظهار نظروتحلیل را ازقول  تاس. اچ مک  لئود ( سرپرست اجرائی گروه مشاوران هاروارد دربرنامه ریزی در ایران ، نشر نی)   که مشاور ارشد برنامه ریزی های پنجساله ، از برنامه سوم به بعد بوده است ، مطرح میکنیم . بدین معنی که مشاورین گروه هاروارد در نقدهایشان  مرتبا" این تناقضهاو کاستی های بنیادیء سیاسی را مطرح مینمودند. از اینکه اکثر برنامه ها که درواقع ازنسخه های مشخصی تبعیت مینمایند، خوشنود نبودند وبن بست انها را حتمی میدانستند .  

    ناکامی وبن بست پی درپی این برنامه ها صرف نظرازملاحظات سیاسی شان ، نگرش خاص برنامه ریزی ناظر برانها و یا تخصیصی ( الوکتیو) بودنشان و مهمترازهمه «تقابل» باروندهای جاری که همگی درعدم موفقیتشان نقش داشتند ، بعلت عدم مشارکت مردم درتهیه انها بود . یعنی درواقع مشکل «سیاسی »   و نه چنان که اغلب به غلط ویا با غرض مطرح میگردد فنی ، کارشناسی ، مدیریتی وامثالهم ، بود . این مسئله تااین حد بوضوح قابل درک است که ، همان گونه که قبلا"مطرح گردید ، گروه مشاورین هاروارد این برنامه ها هم ، بارها درنقد هایشان به ان اشاره نموده اند . برنامه ریزی ها معمولا به اتخاذ سیاست هائی میانجامید که مبتنی برطرح مسئله ای که با مشارکت مردم مطرح شده باشد نبودند . همواره جمع را دور زده ، ویا درمحدوده بسته مشاورین ومسئولین اتخاذ تصمیم میشد . یعنی مبنای کارهمواره برداشت تکنو بوروکراتیک وطنی- وارداتی ای بود ، که بتقلید از کلیشه های وارداتی شان،  دولت بعنوان کارفرما ومشاور ارائه دهنده خدمات مشاوره ای ،  مسئول تدوین برنامه ها وتعیین راه کارها ، بودند ! مردم در این ماجرا عملا" سهمی ندارند . مهم ترین مسئله ای که در چنین وضعیتی قابل رویت وتاملی ویژه است این مهم استکه : مشکل  فقط  به ، عدم تصمیم گیری ها مبتنی به خرد جمعی محدود نمی شد ،  بلکه مهم ترین علت ناکارامدی ها دراین بود که : درشرایط اقتصادی، اجتماعی وسیاسی ویژه جامعه ما یعنی با وجود ویژگیهای ساختاری موجود ، عدم مشارکت مردم درتصمیم گیری ها ، را ه را درهمه عرصه ها برای سرمایه سوداگری که ، بازهم بخاطرهمین ویژگیهای ساختاری براقتصاد ما بختک وارمسلط بوده ودرکمین نشسته ، بازمیگذارد. انهم بگونه ای که هربرنامه وسیاستی را به صورت فرصتی برای انباشت سوداگرانه  خود درمیاورند . بهمین علت بود که علیرقم درامدهای نفتی ، سرمایه داری محلی ما ، ویا انچه در اثر سلطهء پس از شکست  وپذیرش عهدنامه های پیش گفته در قرون گذشته ،  بسیار ضعیف شده و اتکائی بخود نداشت ،  با بختک سوداگری درامیخت وبازهم در واقع ، نه ازنظراقتصادی - نقش افرینی درتولید اجتماعی - ونه از نظر طبقاتی وسازمان دادن به مطالبات مشخص طبقاتی اش نقش افرینی وابتکارعمل موثری رامطرح نکرد . بلکه بجای ان سوداگری وفسادمالی ودلال بازی را گسترش داد . بازتاب همین وضعیت را میتوان بوضوح در شرایط طبقه کارگروبطورکلی کل نیروی کارء جامعه ، مشاهده نمود .  بدین صورت که  این طبقه هم بدون اینکه قادرباشد « قائمء بخود» مطالباتش را مطرح نماید ، دچار نوعی استیصال وشرایط مشقت باروبسیار« ناپایدار» شده است .

     بنابراین،  پدیده ویا درواقع معضل عمده ای که دراین دوران شکل گرفت ، بصورت ملغمه ای بود که باختصاربرخی ازمشخصه های تعیین کننده ان مطرح گردید . وضعیتی، که رهائی ازان با توجه به ویژگیهای  ساختاری تاریخی اش چندان اسان نیست . وضعیتی که رژیم گذشته را به بن بست کشاند ودر عمل  بصورت یکی ازعمده ترین عوامل فروپاشی اش درامد .

  ازکودتای 28 مرداد به بعد شاه ومشاوران وطنی ، ها رواردی وبنیاد فوردی اش میخواستند با قرضه خارجی وبعدهم تزریق مداوم پول نفت سیستمی را بر پا کنند که مستقل ویا بدون مردم تصمیم گیری کنند، وبدین ترتیب  به دروازه های تمدن بزرگشان برسند اما نشد ! چرا نشد ؟   چون ساختاری شکل گرفته بود که شاه واطرافیان باند گونه اش باپول نفت را ، به جای رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ به فروپاشی بزرگ سوق دادند .  روند های درجریان ( اقتصادی اجتماعی وسیاسی- نهادی ) از جهت ویژ گیهای ساختاری شان بگونه ای شکل گرفتند که ، جزگسترش وبسط معضلات ، حاصل وهنر دیگری نداشتند .  یعنی اقتدارحکومتی انها توخالی وپوشالی بود ، چون قادربه شکل دادن به زیربنای مادی ساختار موجود نبودند .  وضعیت در همه ی ابعاد فوق بدون حد اقل انسجام ودرناپایداری کامل بود.  وضعیت ازانجائی که مجموعه عوامل  « تثبیت » کننده اش تناسبی با عوامل - بشد ت روبه رشد - « فروپاشنده » اش نداشت ، درواقع درحال شکل داد ن بیک  سونامی بود . دروضعیت توسعه نیافته ، همچون توسعه نیافتگی ما : دراثرتشدید روند روبگسترش معضلات ، بیعدالتی ها وسپس به تنگ امدن مردم است که ، به خیزش اجتماعی میانجامد . ازیک سو بیکاری ، گرانی ، حاشیه نشینی تشدید قطبی شدن جامعه و ازهمه مهمتر ناکارامدی وبن بست مزمن کل نظام اقتصادی پیش رو وازسوی دیگردرماندگی وکم اوردن مداوم دستگاه اجرائی ، وضعیت را به بن بست میکشاند.  درچنین وضعیتی است که درهمه زمینه ها حکومت به سوی تکیه بر توهمات سوق داده میشود . توهمء رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ ، توهم قدرت اول منطقه شدن والخ . رژیم سابق بعد ازمرداد 32 با همین توهمات شروع کرد ، بکمک نخست استقراض خارجی که انهم بخشی از نسخه تحمیلی غرب بود  و سپس تزریغ بی وقفه دلارهای نفتی سعی داشت ازطریق ارائه امکات وسیع به  اطرافیان خود ، دژتسخیرنا پذیری را برپا نماید ، باکمک  بنیاد فورد و مشاوره مستمرهارواردیون  برنامه های  توسعه پنجساله وایجاد صنایع وسیاست های درهم برهمی رااغازنمود . ازسالهای میانی دهه سی وتا سالهای نخست دهه 50 خورشیدی فعالیت ها بطورنسبتا" وسیعی جریان داشت . ساخت وساز وریخت پاش که  به انتها رسید ، گوئی چوب بست بنا را که برداشتند ، ترک ها شروع شد . سال پنجاه وپنج ، دوسال قبل از انقلاب  ، را میگوئیم !  همه طرح ها  وسیاست گزاری ها به بن بست ونا کارائی کامل رسیده بود . (شاهد : گزارشهای بازرسی شاهنشاهی ونه شاهد غریبه ! دیگری !! ) چرا ؟  چون همه اش برپایه توهمی بود که ، مشاوران خارجی و دوستان نادان داخلی، انهم بدون مشارکت مردم در سیاست گزاری ها ، برایشان نسخه پیچی کرده بودند !  رژیم گذشته ، تا اخرین روزهای سقوطش  متوجه این واقعیت بزرگ نشد  که : مردم چاره ای جزازادی خواهی ، ویا مشخصا" : کسب حقوق مدنی وسیاسی شان ویا مشارکت مستقیم در تصمیم گیری وسیاست گزاریها ، ندارند . چاره خروج ازاین بن بست صاحب اختیاری کامل مردم بود . مردم ازادی را برای زیبائی ان نمیخواستند ، چون مشکلات ومعضلات روبه افزایش درهمه زمینه ها انها را بستوه اورده بود ، چاره ای جز برچیدن ان بساط را نداشتند . درواقع انقلاب 57 ازنوع رسیدن کارد به استخوان بود !  اما چرا این وضعیت باهمه ی تناقض هایش بعد از انقلاب هم تداوم یافت ؟  ایا رهائی ازان وضعیتی که بدینسان شکل گرفته بود ، غیرممکن بود ؟  البته بدون مشارکت همه جانبه مردم ، بشهادت تحولاتی که امروزه دراکثرجوامع درحال توسعه درحال تحقق است  ، بلی ! 

     بدون تفسیر بیشتر باید گفت : وضعیت قبل از انقلاب وعملا" تداوم ان دربعد ازانقلاب، معضلی است که واقعا" با توهماتی نظیر " راه چین! " وامثالهم چاره نخواهد شد . معضل پیش رو عمدتا"علت سیاسی دارد  ، یعنی بدون مشارکت همه جانبه جمع درسیاست گزاریها ، سیاست گزاری ها بالاجباربه تکرار روال گذشته سوق داده میشوند .  انچه هم اکنون شده است !

     بدین ترتیب ، درچنین وضعیتی علاوه بر زاویه سازی با منافع جمع وتشدید تقابل با روند های در جریان دراکثرزمینه ها ، بختک سوداگری هم همواره دست بالای خودراحفظ نموده ، فساد را گسترش داده ، ودرعمل هرچه بیشترهمه ی رشته ها را بنفع خود پنبه خواهد کرد .  

     در بخشهای قبلی  این سایت درحد امکان ویژگیهای متنوع وضع موجود را تا انجا که به بحث حاضر مربوط میشد ، درابعاد اقتصادی ، اجتماعی وسیاسی مطرح نمودیم . اکنون با توجه به انچه تا کنون مطرح  شده ، میتوان ادعا نمود : برای هدایت توسعه بخش شهری واتخاذ سیاست های اگاهانه ای که واقعا" در این مرحله درخدمت توسعه کشور وپاسخگوئی به مطالبات جمع باشد ، تدوین یک استراتژی ویا راهبردی  که ناظر برتوسعهء بخش شهری کشور باشد، امری لازم وبسیار ضروری است .

 

      اهداف استراتژی توسعه شهری با توجه به مرحله توسعه کنونی

  مهمترین هدف ضروری ایکه چنین راهبردی پی میگیرد ، قبل از هرچیز همخوان نمودن سیاست گزاری ها ودرواقع طرحها وبرنامه ها دراین عرصه ، با واقعیات موجود - ازطریق لحاظ ویژگیهای ساختاریء  ابعاد مختلف - بخش شهری است . بنا براین برای پی گیری وبراورده نمودن چنین هدفی ، ابتدا تجدبد نظر اساسی دربرداشتهای رایج ضروری است . این راهبرد پویا میتواند با وسعت بخشیدن وتداوم به پژوهش های لازم ، زمینه نیل به این هدف را فراهم اورد .  

     برداشت وروالی که امروزه درجامعه ما رایج وحتی غالب است ، این است که : معمولا" بدون توجه به جوانب مختلف وضع موجود ، نتیجه گیری میکنیم !  فرضا" نخست، بدون پژوهش مستدل ، قابل دفاع ،همه جانبه وازمون شده  ، وضع موجود را بصورت " ناهنجار"  ، "بی رویه" ومشابه ان ارزیابی نموده ، سپس این یا آن اقدام را تجویز مینمائیم . فرضا" دربرداشت های رایج هنگامیکه بعنوان مثال ، با پدیده  تمرکزدر کلان شهر مواجه ایم  : بدون علت یابی و جستجوی علل واقعی ان ، توهمات وارزوهای نشدنی وگاه من در اوردی  ، همچون :" تمرکز زدائی" ، "مهاجرت معکوس "، " تخلیه جمعیتی" ،" انتقال پایتخت " وامثالهم را پیش میکشیم .  هرچند این پیشنهادها انقدرغیرقابل تحقق اند که هیچگاه عملی نخواهند شد  . اما مطرح نمودن انها  بدون شک به اتخاذ برخی سیاست های دستوری ، در جهت به اجرادر اوردنشان، می انجامد . سیاستهائی که تاکنون تنها حاصل ونتیجه ای که داشته مزید برعلت شدن واتلاف فرصت وامکانات  محدود جامعه بوده است .  

      درمورد مشخص ، گرایش به تمرکزدرکلان شهر، هنگامی که گرایش به تمرکز« ذاتی» این مرحله ازتوسعه و معلول  بقای عقب ماندگی ساختاری درهمه ِ ابعاد زندگی جامعه شهری است  ، همان گونه که بارها مطرح نموده ایم ،  ایا این ساده اندیشی محض نخواهد بودکه با اقدامات دستوری از این سنخ به انتظاررفع ویا تعدیل تمرکزبنشینیم ؟!  وباصطلاح تمرکز زدائی نمائیم ! « ذاتی» بودن این پدیده یعنی اینکه هم معلول شرایط حاکم برجامعه شهری است ، وهم جمعیت وفعالیت های بخش شهری جامعه ما به چنین گرایشی « نیاز» دارند . اکنون ایا برای رفع ویا تعدیل چنین معلول وگرایشی میباید به واهیات متوسل شد ؟  ویا اینکه در پی رفع علت بود؟ بنابراین ، بدون هیچ شک وتردیدی ، تعدیل ویا رفع علت مشکلات مورد بحث، در گرو تحقق توسعه است ولاغیر . به هرمیزانی که توسعه واقعا" تحقق یابد رفع ویا تعدیل مذکور هم بهمان نسبت محقق خواهد شد . هیچ راه چاره دیگر، هیچ ترفند ومیان بُری نظیر پیشنهادهای کذائی که مرتبا" مطرح میشوند ، را نمیتوان ونباید متصور بود .

 

    استراتژی هدایت توسعه بخش شهری و وضع موجود این بخش .

   دربخشهای پیشین این سایت ازان جمله درموضوعاتی همچون  :  شبکه وسیستم شهرها ،   تغیرات ساختاری شبکه شهرها، تمرکز وراهکارهای تعدیل وکاهش ان ،کلان شهرهای ایران ، ریخت شناسی ء (مورفولوژی) شهرنشینی در ایران، و بلاخره موضوعات  دیگری که قبلا" مطرح شده اند ، در حد امکان به بررسی چگونگی وضع موجودء بخش شهری کشور در ابعاد مختلف پرداخته شد . بررسیها به روشنی مبین این واقعیت بودند که : بخش شهری ویا سیستم و شبکه  شهرهای کشورازجهات مختلف اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی ودر نتیجه از جهت امکانات فیزیکی هم ، با کاستی ها ودرواقع توسعه نیافتگی های بسیارمواجه است . وجود این کاستی ها برکسی پوشیده نیست ، و همگان به ان واقف اند . اما، هنگامیکه این کاستی ها مطرح میگردند معمولا" بلافاصله نظرها بدون توجه کافی به علل واقعیء بوجود اورنده انها - یعنی درنظر داشتن وپذیرش  اینکه این ویژگیها، همانگونه که بکرات مطرح نمود ه ایم ، ذاتی این  مرحله ازتوسعه اقتصادی، اجتماعی  وسیاسی جامعه است - خواهان رفع این کاستی ها میشوند . درنتیجه چنین پنداشته میشود که اگرامکانات-انهم معمولا" فیزیکی ورفاهی- درنقاط مختلف فراهم شود ، مشکل بر طرف خواهد شد .  بنابراین ، عمدا" یا سهوا" بجای اینکه علل اصلی برجسته شوند ، یا اینکه فرضا" بپذیریم که : دراین مرحله از« توسعهء» کشور، جمعیت وفعالیت ها ودرنتیجه ، ارایش فضائی استقرارها درقلمرو ملی قادر به استقرار توزیع شده ترازانچه هم اکنون درحال تحقق است نمیباشند، توهمات جور واجور ونشدنی همچون : "انتقال پایتخت "، "ارزوی پولپوت گونه مهاجرت معکوس" ، " تخلیه جمعیتی شهر" وبسیاری از سیاستهای مسئله ساز ومشکل افرین دیگررا کنار خواهیم گزارد !  درنتیجه ، شرایطی را میتوان بوجود اورد ،  تا اقدامات بعدی ، البته  باحمایت افکارعمومی درجهت رفع موانع عمدتا" سیاسیء توسعه اقتصادی اجتماعی سوق داده شوند ، وسیاست گزاری ها  به طرح توهمات جورواجور ودرنهایت دنباله روی ازالگوهای کلیشه ای ، چنانکه رایج است ، سوق داده نشوند.

      ادامه در بخش سوم

      خرداد  1389       مهدی  کاظمی بیدهندی