استراتژی هدایت توسعه شهری –  3

  

        موقعیت منطقه ای بخش شهری ایران در خاورمیانه وغرب اسیا

        درادامه خصلت یابی وطرح ویژگیهای بخش شهری کشور، گذشته ازانچه دراین بحث ودربخشهای قبلی این سایت مطرح شد ، ویژگیء بسیاربااهمیت دیگری که میباید مورد توجه قرارگیرد : انزوای جامعه شهری کشورایران وهمچنین سایرکشورهای منطقه خاورمیانه وغرب اسیا نسبت بیکدیگراست .

       درواقع انچه درباره بخش شهری کشور، چه دررابطه باخصلت یابیء ویژگیهای ساختاری تاریخی و بلاخره سایرجوانب ان، مورد بحث میباشد، به کلیه جوانبی که درگستره روابط متقابل میان سیستم و شبکه  شهرهای کشورقابل طرح اند ، بستگی خواهند داشت . انهم بقسمی ویا بشرطی که ازیک سو، توجه به توان و امکانات واقعیء کمی وکیفی این سیستم – سیستم شهرهای کشور– وازسوی دیگر، لحاظ تاثیرمتقابل این توان وعملکرد سیستم شهرها ، برشکل بند ی وشکل گیری شبکه شهرها ، مورد نظر باشد . دراین صورت استکه : میتوان، روال تغییروتحولات بعدی بخش شهری را کم وبیش واقع گرایانه ونسبتا"مطلوب وقابل قبول ، نخست پیش بینی وسپس هدایت نمود. بنا براین، با توجه به انچه مطرح گردید ، عدم پی گیری چنین مسیری بدون هیچ شک وتردیدی مارا - همچون گذشته وحال – به تداوم کلیشه الگوهای وارداتی، ومواجه شدن با مزید برعلت های جورواجورانها ، سوق خواهد داد. هرچندعلت کلیشه کردن الگوهای وارداتی وتکرارراه کارهای ورشکسته قبل ازانقلاب، بیش ازاینکه فقط به عدم توجه ولحاظ شرایط عینی فوق الذکرمربوط باشد ، ناشی ازمنافع مختلف، ذینفع ها وسیاستهای خُردوکلانی استکه ، سعی دارند وضع  موجود وروند تغییروتحولات ان ، همسو با منافع اقتصادی وسیاسی شان باشد .

 

     عملکردارتباط متقابلء سیستم وشبکه شهرها، مهمترین وجه راهبردهدایت توسعه دربخش شهری .

     ارتباط متقابل میان سیستم وشبکه شهرهای کشورهمانگونه که دربخشهای پیشین این سایت مطرح گردید - خاصه درشرایط کنونی ویا درمرحله گذارازتوسعه نیافتگی- به چگونگی «ویژگیهای ساختاری» این روابط ، که انهم درعمل ودراغازمتاثرازروابط حال وگذشته شهروروستای کشوربوده است ، بستگی دارد . همانگونه که در" شهروروستا دردوران معاصر". م. کاظمی، همین سایت ملاحظه شد  :    

بسته»  « " . .  در گذشته‌هاي دور، استقرار يك روستا و يا آبادي در فلات ايران ، درمكان مشخصي ، بعلت

و «خودمصرف» بودن ساختار اقتصادي- ا جتماعي‌اش ، كمتر تحت تاثير عوامل خارج از روستا يا فرضاً تأثير شهر و يا بازار بوده است .  روستاهاي ايران غالباً استقرارشان تابع امكانات زيستي در هر منطقه   : نظیر وجود آب ، زمين زراعي ومانند آن میباشد . اكثرقريب به اتفاق روستاهاي ايران بعلت  «خودمصرفي» و بنابراين ، وابستگي غالب آنها به امكانات طبيعي با روستاهاي ديگر و همچنين با شهرها ،  ارتباط ضروري چنداني (ارتباطي كه براي موجوديت يك جمع روستائي و ادامه بقای آنها تعيين كننده باشد ، مانند وجود بازاري مطمئن براي عرضه«منظم» محصولات و غيره) نداشته‌اند .

     بعلت ضعف ارتباط ميان روستاها و همينطور ميان شهر و روستا ،  استقرار فضائي روستاها در ايران را نمي‌توان بصورت يك ساختار فضائي كه داراي اجزاي بهم پيوسته‌اي باشند مطرح نمود .  شهر و روستاي سرزمين ايران و يا مناطق مشابه آن ساختار فضائي  بوده‌اند با اجزائي كم ارتباط  و مجزا از يكديگر .  يعني اگر بخش روستائي را بصورت يك  « ساختار فضائي » موردنظر قرار دهيم كه اجزاي آن با يكديگر داراي ارتباط عملكردي و پيوند مداوم و متقابل باشند . اين ارتباط مي‌بايست در هر محل و منطقه از طريق شهرهائي كه روستاها تابع آنند شكل مي‌گرفت . سابق بر اين اصولاً" چنين پيوند « عملكردي »   وجود چنداني نداشته است . ارتباط شهر و روستا به نيازهاي بسيار محدود زيستي روستائيان و ارتبا ط هاي ديگري در رابطه با اخذ ماليات ،  سهم ارباب ، توسط عمال حكومتي و يا مالكين، در روستاهاي غير خرده مالكي ، محدود مي‌گرديد .

       در يكصد سال گذشته هرچند ارتباط شهر و روستا افزايش يافته ،  ولي اين ارتباط بيشتر به تغيير در حوزه مصرف روستا مربوط بوده ،  تا حوزه توليد آن ؛ اگر در ساختار توليد برخي روستاها تغييرات جزئي بوقوع پيوسته ، محدود به روستاهائي مي‌شده كه در جوار شهرهاي بزرگ قرار داشته‌اند .. . . ."

      البته درسده های پیشین درزمان رونق جاده ابریشم ، ارتباطات درون منطقه ای درکشورهائی که در مسیرجاده ابریشم قرارداشتند ، سابقهء نسبتا"همراه بارونقی داشته است. اما پس ازمیان رفتن رونق مذکور،     درواقع درسده های معاصرکه بتدریج سلطه استعمارجایگزین رونق پیش گفته شد، عقب ماندگی شدید ارتباطات درون منطقه ای دراین بخش ازجهان شکل تازه ای بخودگرفت! به بیان دیگر، ویژگیهای ساختاری تاریخی روابط شهروروستای ایران ، نخست درنتیجه این ویژگیها - پیشینه تاریخی وشرایط اقلیمی- وسپس به سبب  اوضاع اقتصادی ، اجتماعی وخاصه سیاسی ای که بران حاکم شد ، شکل گرفتند .  روابط میان شهرها ویا چگونگی وضعیت کمی کیفی سیستم شهرهای کشوردرابعاد مختلف بگونه ای رقم خورد که انرا ، به صورت کنونی : سیستم وشبکه شهرهای عقب مانده وبا یگا نگی ( انتگراسیون ) و عملکرد سیستماتیک ضعیف ، چه درعرصه روابط متقابل درون سیستمی وچه میان سیستم وشبکه شهرها ،  دراورد.

       بنابراین سیستم وشبکه شهرهای کشورهم اکنون دررابطه با سیستم وشبکه شهرهای کشورهای منطقه ای که دران قرارداریم ، نسبتآ"منزوی وباروابط متقابل گاه بسیارمحدود میباشد .
     دراین زمینه سایرکشورهای همجواردرمنطقه غرب اسیا وخاورمیانه وضعیت نسبتا "مشابه ای دارند .  بنا براین ، بعلت توسعه نیافتگی سیستم وشبکه شهری کشورهای این منطقه ، که خود نتیجه توسعه محدود در سایرابعاد اجتماعی این جوامع است. زمینه همکاری ویگانگی (انتگراسیون) متقابل انها با یکدیگررادرحداقل نگهداشته است . البته گذشته ازموانع ساختاری که گسترش روابط متقابل وانتگراسیون منطقه ای و درنتیجه روند تثبیت اقتصادی ، اجتماعی وسیاسی این جوامع رابسیارکُند نمود - که این خود مرده ریگ دوران سلطه است - درشرایط کنونی بازهم ، نیروهای سلطه درهمه زمینه ها با نقض اشکارومداوم صاحب اختیاری       (سوبرانی) این جوامع ، دامن زدن به ناامنی واختلافات میان کشورهای منطقه ، مانع گسترش ارتباطات اقتصادی ، اجتماعی وسیاسی همه جانبه میان انها ، میشوند.  

        بنا براین ، فعلا"باشرایطی که برمنطقه حاکم است وبا وجود دخالت های مداوم اربابان سلطه ، بجای اینکه شاهد توسعه وتقویت انتگراسیون منطقه ای باشیم ، که این خود میتوانست بصورت عامل مهمی جهت توسعه وتثیت فضائی سیستم ودرنتیجه توسعه شبکه شهرها میان کشورهای منطقه عمل نماید ، شاهد گسترش هرزمان بیشتر افتراق و اختلافات میان انها ، دخالت های نظامی وزیاده خواهی قدرتهای سلطه گرهستیم !

        دررابطه با انزوای مورد بحث : فرضا" هنگامیکه میزان انتگراسیون این جوامع بویژه بخش شهری انهارا ازجهات مختلف اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی حتی ارتباطات ومبادلات روزمره وجابجائی درنقاط مرزی شان مورد توجه ومقایسه باسایرمناطق جهان قراردهیم ،  انزوا وضعف ارتباط متقابل بین انها ، در همه زمینه های اقتصادی ، اجتماعی، سیاسی وفیزیکی - سرزمینی، بوضوح مشاهده خواهد شد . فرضا" بجای اینکه مناطق مرزی میان این کشورها ، محل گسترش مبادات وپیوندهای اقتصادی اجتماعی باشند . تقریبا" اکثر این مناطق مرزی ، درشرایط کنونی ، بصورت منطقه نظامی وامنیتی وبعضا" جولانگاه قاچاقچیان بین المللی بویژه مواد مخدر است .    

      باهمه اینها اگردورنمای اینده راعلیرقم همه موانع وکارشکنی های قدرت های خارجی ، مشکلات وموانعی که این کشورها ، درمسیرتحقق توسعه با ان مواجه اند ؛ نهایتا"یگانگی (انتگراسیون) بیشترو گسترش روابط متقابل وسیع ومتنوع تر، دراین منطقه ازجهان بدانیم ، باید اذعان داشت :  شبکه شهرهای ایران بلحاظ موقعیت مرکزی ان درغرب اسیا ، تعداد قطبهای اصلی ، کریدورهای ارتباطی وسایر ویژگی های کمی وکیفی ان ، نقش محوری وعمده ای رامیتواند ومیباید دراین منطقه ازجهان ، جهت نیل به یگانگی وانتگراسیون منطقه ای ، پایان دادن به تنش واختلافات مورد بحث ، ودرنتیجه کم تاثیر شدن دخالت های سلطه گران خارجی ، ایفا نماید .  

        با توجه وتامل به وضع موجود بخش شهری کشور، بن بست ها وکاستی هایش ، معضلات و مشکلات  روبه گسترش ان ، تناقضات وسیعی که درسیاست گذاری های نا کارامدی که طی پنجاه شصت سال گذشته دران باجرا درامده ، وهم چنین اینده بالقوه ء پیش رویش ، ضرورت تدوین یک راهبرد (استراتژی ) که  : سمت سوی هدایت تغییر وتحولات بخش شهری را، نه اینکه به شیوه رایج  ، بگونه ای دستوری، تعیین کند ؛ بلکه بطورمداوم ازهرجهت شناسائی نموده ، درنتیجه زمینه را برای هماهنگی هرچه بیشترسیاست گزاری ها فراهم اورد ، کاملا " احساس میگردد .

 

      جهت گیری های ممکن وقابل دفاعء راهبرد هدایت توسعهء بخش شهری کشور .

     تا اینجا بدون لزوم ارائه ادله بیشتر، ضرورت تدوین چنین راهبردی بسیارروشن وقابل دفاع است .  انهم ازاین جهت که واقعا بدون راهبرد مذکورکه :  با اتکا به مشارکت مردم ( یا دست کم درجهت منافع واقعی مردم ، یعنی محورقراردادن پاسخگوئی به مطالبات اکثریت جامعه، درکلیه برنامه ریزی ها) درامر هدایت بخش شهری کشور، بطورکلی تصمیم گیریهائی که دررابطه با برنامه ریزی وسیاست گزاری های توسعه عمومی  ، اتخاذ میشوند ، هماهنگی برنامه ها یادرخدمت «توسعه» قرارگرفتن انها امری دست نیافتنی خواهد بود.

       اکنون مسئله ای که باید با دقت وتامل بسیارمورد توجه قرارگیرد نحوه تبیین وتعریف چنین راهبردی است . یعنی درارائه چنین تعریفی چه برداشت عمومی ، ودرتدوین ان چه ملاحظات روش شناسی ای باید مورد نظر باشند ؟ چه ویژگیهائی باید برجسته شوند ؟ ویا اینکه ازنظردورنمانند ؟ ایاباید دراغاز الگوهای  وارداتی ویا انچه تحت عناوینی همچون: آمایش سرزمین، برنامه ریزی سرزمینی وغیره که همواره مطرح میگردند را ، دربست وتمام وکمال پذیرفت ؟ وانهاراهمان گونه که غالبا" بیان میشود، مقولات علمی وجهان شمول دانست ؟ یا اینکه راهبرد وسپس الگوی مورد بحث باید حاصل پژوهشهای وسیع وهمه جانبه ونظریه  پردازی (تئوریزه ) شده ، ودریک کلام پاسخگوئی به ضروریات ورفع کاستیها ومعضلات وضع موجود باشد  ؟  

      تاکنون برنامه ریزی هائی که دراین زمینه ها- برنامه ریزی های کلان توسعه ویا برنامه ریزی های بخشی – در کشورانجام شده ، مبتنی برچه روالی بوده است ؟  پاسخ این پرسشها درصورتیکه معذوربودنی درکارنباشد ، بسیارروشن است : درکشورما این اموربراساس پژوهشهای همه جانبه ازیک سو، ومشارکت   مردم در تصمیم گیری ها از سوی دیگر، هیچگاه انجام نشده است . درکشورما برنامه ریزی چه در سطح کلان وچه درسطح بخشی، بگونه ای که مبتنی برطرح مسئله ای که مورد تائید جمع باشد ، انجام نمی شده   است ! برنامه ها وسیاست گزاریها معمولا"« دستوری» ودرواقع حاصل کار، انهم نه چندان هماهنگ مسئولین ومشاوران شان وبضا"دررژیم سابق همکاری مشاوران خارجی بوده است . بنا براین اگرصادقانه به این مسئله توجه نمائیم ، با اطمینان کامل میتوان گفت : علت ویا یکی ازعلل عمده ء ناکامیها و مشکل افرینیء سیاست گزاریها دراین امورومزید برعلت شدنها ی مداومشان ، چه پیش وچه پس ازانقلاب ، به سبب روال کارسرهم بندی شدهء پیش گفته ، بوده است . 

     بنظر میرسد : جهت تشخیص دقیق ترء راستا وسمت وسوی هدایت مورد بحث میباید دراغازموقتا" برداشت های متعارف ویا انچه دراین سالها بین دست اندرکاران ما رایج شده ، مانند :  برنامه ریزی "استراتژیکء " شهری ،   "امایشء " سرزمین ،   طرحء "جامع " ، توسعهء "پایدار" وسایرعناوین که مرتبا" با شیفتگی بسیار مطرح میشوند را موقتا" کنارگزارده وتمام توجه مان را روی« طرح مسئله» ، یعنی خصلت یابی کلیه جوانب وماهیت ویژگیهای ساختاری روند های درجریان- ویا وضع موجود - متمرکز نما ئیم . این را بدین جهت مطرح مینمائیم که مسئله پیش رومشکل این یا ان«عنوان » ، « واژه» وحتی« مفهوم » عناوینی چون"استراتژیک "، "امایش "، "جامع" ،" پایدار"، "مشارکتی"، وامثالهم نیست . بلکه سابقه تاریخی ودرنتیجه پشتوانه های نظری انهاست ! اینها همه مسبوق به سابقه مشخص وشناخته شده ای هستند که مبانی نظری شان درمرحله مشخصی از تاریخ جوامع سرمایه داری غرب ، بنا برمقتضیات شرایط تاریخی معینی، شکل گرفته ، که با وضعیتی که مادران قرارداریم تفاوتهای ساختاری بسیاردارد . بنابراین مسئله پیش روعدم استفاده ازتجربیاتء، حتی بسیارغنی ، انها نیست ، بلکه برحذرماندن از کلیشه کردن وتقلید ازانهاست . چون کلیشه واقتباس بدون نقد وتامل ازانهادرشرایطی که بیگانگی با ویژگیهای وضع موجود وسیع است .  بیش ازهرچیز برتوهمات میافزاید . برای صحت این ادعا کافی است به سر فصل ها واهداف اغلب طرحهای مورد بحث کمی با تامل وواقع گرائی توجه نمائیم !؟

 بنا براین و با این وصف ، اولین گروه مسائلی که مطرح میشوند ، مربوط به ویژگیهای عمدتا" ساختاری است که ، درابعاد مختلف ازان جمله : منطقه ای : ( فرضا"منطقه ای ازجهان که دران قرار داریم ) ، اقتصادی : (تنگناهای ساختاری که  اقتصاد کشورباان مواجه است )  ، اجتماعی – جمعیتی : ( از انجمله پویائی جمعیتی وموانع ویژهء ای که درراه تحقق حقوق اجتماعی اکثریت جامعه قرار دارد ) ، سیاسی- نهادی : ( مشخصا" فقدان صاحب اختیاری وحقوق سیاسی مردم وامکان مشارکت بی قید وشرط انها در سیاست گزاری وتصمیم گیری ها ویا تصمیم گیری هائی که بگونه قابل دفاع وبی قید وشرط ومشخص در جهت پاسخگوئی به مطالبات جمعی ، باشد. )، اکولوژیکی وبلاخره فیزیکی- فضائی : ( تداوم وسیع کاستی های فیزیکی ) که دربخش شهری کشور،  قابل  طرح اند .

      در مورد این ویژگیها دربخشهای قبلی این سایت ، حال هر چند بطورکلی وبه برداشت خودمان، مقبول ویاغیرمقبول، نظریاتی را مطرح نموده ایم . درجه ومیزان مقبولیت وصحت مطالب مطرح شده دراین باره به هراندازه که باشد و یا اینکه با هربرداشت ونگرشی که وضع موجود را مورد توجه قراردهیم ، نهایتا"  به نتایج  زیرخواهیم رسید که :  درمرحله خاصی ازتوسعه – مرحله گذر ازتوسعه نیافتگی - قرارداریم . این مرحله ازتوسعه باوضعیتهای که ازانها تقلید میکنیم تفاوتهای ساختاری بسیاری دارد .  بنابراین برای هدایت روندها دراین مرحله وبرحذرماندن ازتناقضهای وسیعی که برداشت های کلیشه ای بوجود اورده اند، درزمینه موردبحث – هدایت تغییروتحولات بخش شهری کشور- تدوین یک استراتژی مبتنی برطرح مسئله مشخص، با لحاظ کلیه ویژگیهای وضع موجود، کاملا"ضروری است. این استراتژی، الگوها و متدولوژی های ان میباید حاصل ویا استخراج شده ، ازپژوهش ونظریه پردازی ها ی مبتنی برتحلیل همه جانبهء وضع موجود باشد .

     انچه مطرح گردید، بدون شک ، انچنان برهمگان معلوم است که حتی حاجت به بیان نداشت . بااین همه نکته ایکه در این زمینه بازهم قابل اهمیت است این استکه : هنگامی که نگرش ونحوه پرداختن به پدیده های مورد بحث حاصل پژوهشهای همه جانبه وبالاخص نظریه پردازی (تئوریزه) شده انها نباشد ، بازارتوسل به برداشتها  والگوهای وارداتی ، همانطور که اظهار نظرهای مداوم اکثر کارشناسانمان موید انست ، گرم خواهد ماند . دراین مورد نمونه های بسیاری را میتوان مطرح نمود :
  فرضا"درمورد مشخصء طرح جامع شهری ،( فرضا" طرح مربوط به کلان شهرتهران ) مسئله این نیست که بعنوان مثال : درطرح شهر، جامع بودن ان ، ویا همه جانبه بودن اقداماتی که دراینگونه موارد باید انجام شود ، را امری غیرضروری بدانیم ! ویا اینکه ما نباید درآرایش فضائی استقرارها درسرزمین   نظم وترتیبی را رعایت نموده سپس انرا" امایش سر زمین " بنامیم . مسئله این است که انچه اغلب انجام میشود، بدین گونه است که :  نخست الگوئی را اقتباس میکنیم ، با ساده اندیشی بینظیری انرا اخرین دست اوردعلمی مینامیم ، سپس مطالعاتمان راجهت پاسخگوئی به موارد و یا سرفصل هائی که الگوی مورد بحث مطرح مینماید ، انجام میدهیم !؟  چنین نحوه مواجه شدن باپدیده ایکه ، اغلب با بسیاری ازویژگیهای ان بیگانه ایم ، ( چون پژوهشهای ضروری برای شناسائی مستدل ومستند این ویژگیها، تاکنون ویا اینکه اغلب ، انجام نشده است . اگرهم این شناسائی ها وپژوهشها ، بعضا" بصورت جزئی انجام شده باشند ، انچنان تئوریزه ونقد و ازمون نشده اند که  قابل استناد باشند.) تاچه حد اصولی وقابل پذیرش است ؟ لذا، به این سبب وا ستناد به این واقعیت استکه نگرش ، رایج را دربرنامه ریزیء کلان وبخشی جاری ، را نگرشی کلیشه ای مینامیم .   

      اما انچه بعنوان نتیجهء ، نکته مهمء فوق الذکر، قابل مشاهده است ، این استکه : دراین مرحله از توسعهء کشورهمانگونه که میدانیم ونیازی به کتمان ان نیست ، برنامه ها انچنانکه مدعی آنند ، بهیج وجه قادربه پاسخگوئی ونیل به اهداف ادعائی شان نبوده اند. چون اولا" اهدافی که دراین برنامه ریزیها مطرح  میگردند واغلب تحت عنوان" اهداف از پیش تعیین شده" اغلب دستوری ، ارائه میشوند. باامکانات وبویژه شرایط موجود متناسب نبوده وبه همین سبب ، دست یافتنی نیستند . ثانیا"اکثریت قریب به اتفاق راه کارهائی که ارائه میشوند مبتنی بربرداشتهائی استکه سالهاست در سطح جهان بویژه در سطح  کشورهای جهان در حال توسعه  ازمون شده وبی حاصلی و مسئله افرینی شان  به اثبات رسیده است .  برای روشن شدن این وجه از مسئله برخی نمونه های تیپیک انرا مورد توجه قرار میدهیم . بعنوان مثال:

   --- با مشکل تمرکزدرکلان شهرمواجه میشویم .  اما چون تمرکزبا کم اوردن  وناکارامدی دستگاه اجرائی مواجه شده ، درنتیجه مشکل افرین میشود ،  بگونه ای دستوری( ویا در واقع برای دور کردن مسئله) درجهت جلوگیری ویا کاهش ان ، اقداماتی انجام میدهیم . اما همان گونه که سالهاست شاهد انیم اقداماتی که اینگونه انجام میشوند ، اغلب خود مزید برعلت شده ، درنتیجه تمرکز را تشدید مینمایند .    تشدید مذکور مشکلات جامعه شهری را درهمه زمینه ها افزایش داده ، فرضا" ادامه سکونت در شهر را برای کمدر امدترها راغیر ممکن نموده ، و بسیاری ازشهروندان به حاشیه «رانده»میشوند. دراین دور باطل ،  رانده شدن اجباری وازروی ناچاریء دهک های کم درامد ازشهررابه «غلط » ویا به «غرض»" سرریز جمعیتی"! مینامیم . بدین گونه واقعیت را وارونه جلوه میدهیم . برداشت غلط که رایج شد، برای انچه به خیال خود"سرریز جمعیت " نامیده ایم ،  دوراز کلان شهر، بفرض، پیشنهاد احداث شهرجدید را مینمائیم و سپس امکانات محدودی که در اختیار داریم خرج ایجادشهرجدید مینمائیم !  در نتیجه شهرجدیدی   که بدین صورت احداث شد ، طبیعی است که روی دست میماند ! چون سرریزی درکار نبود ه ! رانده شدن ازشهر" سرریز" نیست!( در واقع منافع خاصی انرا وارونه جلوه داده بودند که به نوائی برسند .)  شهروند رانده شده ، درواقع توان متقاضی بودن خودرا ازدست داده ، در نتیجه نه میتواند برای شهرجدید کذائی متقاضی باشد، ونه شهر جدید پاسخگوی موقعیت استقرار فضائی مسکن اوست .  بعد از همه این ماجرا ها ، جهت سرپوش نهادن برراه خطا ئی که پیموده شده ، ویا منافعی که برده شده ! به انواع ترفندها متوسل میشویم ، وهرامکان وتشویقی را خرج ان میکنیم ، تامانع برملا شدن عدم استقبال شهروندان جهت سکنی درشهرجدیدمان ، شویم !! اما پرسشی که باقی میماند این استکه چرا این دورباطل را تکرار میکنیم ؟

  --- نمونه دیگر : تمرکزدرکلان شهرادامه داشته راه تعدیل انرا درجابجائی میجوئیم ! گرایشی که« ذاتی» وضع موجود است را میخواهیم با برداشتی کاملا"خوشباورانه به خیال خود ، با جابجا کردن، ویا انواع جلوگیری های سلبی ودستوری دیگر، تعدیل نمائیم .  بعد در وادی خیال خواهان مهاجرت معکوس، انتقال پایتخت  وارزوهای من دراوردی دیگری نظیر، تخلیه جمعیت ومانند ان ،میشویم .

    همانگونه که ملاحظه میشود دراین زمینه نمونه های بسیاری ازاینگونه بیراهه رفتن ها ، ودر واقع هدر دادن امکانات محدود جامعه و یا بنوعی سرگرم نمودن ان را ، میتوان مطرح نمود. البته ، جهت اطلاع، دربخشهای قبلی این سایت بکرات موارد متعدد ازاین مزید برعلت شدن ها را ، مطرح نموده ایم .  

 

     توسعه در جریان وروند هدایت تغییرتحولات بخش شهری کشور.

     درجستجوی یافتن سمت سوی هماهنگ ویگانه ( انتگره ) کننده ، هدایتهای روند تحولات بخش شهری  کشور، انچه به وضوح مشاهده میشود ودرواقع سمت سوی گامهای نخست رامشخص مینماید ،  توجه به کاستیهای ساختاریء عمده وضع موجود دراین زمینه است . کاستیهای مذکوردرواقع به توسعه نیافتگیء روابط متقابل درون سیستم شهرها وهمچنین شبکه شهرهای کشوروبلاخره میان سیستم وشبکه شهرها در ابعاد مختلف اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی – نهادی وفیزیکی- فضائی ، مربوط میگردد .  بنابراین دراین مرحله از توسعه  . یعنی تا هنگامیکه تحرک وجابجائی شهری تا حد تثبیت نسبی استقرارها کاهش نیافته ، باید کم وبیش کل بخش شهری کشور را « یکی» دید . هرشهر رابصورت جزئی از یک سیستم ناپایدار ودرحال تکوین دید . البته ، یکی دیدن مذکوردر وضع موجود ما ، تبعیت برنامه ریزی شهری ازبرنامه ریزیهای کلان تری ویا چنانکه درمحافل کارشناسی ما بران تاکید بسیا رمیشود ، برنامه های" بالادستی" همچون برنامه های توسعه پنج ساله ویا احتمالآ" اهدافی چون ، چشم انداز بیست ساله ، امایش سرزمین و امثالهم نخواهد بود . علاوه بران ، اصولا" چنین تبعیتی درشرایط کنونی- در مرحله ناپایدارفعلی- اما واگرهای بسیاری را پیش میاورد . انهم تاحدی که نهایتا" بمرزغیرعملی بودن ومزید برعلت شدن ، چنین تبعیتی خواهد انجامید !؟  درواقع انچه ازوحدت وهماهنگی سیاست گزاری، در مراحل اولیه مورد انتظار است : وحدت در سمت وسویء سیاست گزاری هاست ، نوعی وحدت دربرداشتها( وحدت کانسپتوال)  انهم مبتنی بربرداشت وتحلیلهای مستدل وقابل دفاع از ، احوال کنونی بخش شهری کشورویا این مرحله از تغییر و تحولات ان ، خواهد بود .

     لذا ،  همانگونه که بدون لزوم ذکر نمونه های بیشتر مشاهده میشود ، هنگامیکه این چنین به مقوله هدایت روند توسعه بخش شهری کشور بنگریم ، ملاحظه خواهد شد انچه تاکنون تحت عنوان برنامه ریزی شهری انجام داده ایم ، تا چه حد باواقعیات جامعه شهری کشور، یعنی پاسخگوئی به مطالبات برهم انباشته شده جامعه شهری ، بیگانه وبریده از ان بوده است .

 

 

       ضرورت هماهنگیء روند هدایت تغییروتحولات جامعه شهری باروند توسعه عمومی کشور.

      درشرایط کنونی روند توسعه کشورهرکیفیت وآهنگی که داشته باشد ، تعیین کننده اصلی وعمده تغییرو تحولات بخش شهری ویا سیستم وشبکه شهرهای کشوراست. بنا براین ، شدت ویا ضعف تحقق توسعه عمومی درکشورعامل تعیین کننده اصلیء کلیه تحولات بخش شهری ، همانند سایر بخشهای جامعه، میباشد  تاثیرمتقابل این دوروند – روندتوسعه عمومی وروند تغییروتحولات بخش شهری کشور – بر یکدیگر حائز اهمیت بسیاراست . دراین مرحله ازتوسعه کشور– مرحله گذرازتوسعه نیافتگی - درسیاست گزاریها ، هدف نخست باید کمک بهم سوئیء روند تحولات ساختاری بخش شهری درابعاد مختلف پیش گفته ، با روند توسعه عمومی ، باشد. یا اینکه درواقع درشرایط کنونی که بخش شهری هنوزمرحله تثبیت فضائی نسبی  خودرا پشت سرننهاده ، میباید «هدایت» رونداستقرارفضائی وتغییروتحولات بخش شهری کشوررابصورت ، رفع موانع درراه پویائی وسازندگی وتصحیح مداوم تاثیرمتقابل میان روند توسعه وروند تغییر وتحولات بخش شهری، تعریف نمود .  هدایتی که سعی درتسهیل وپیگیری مداوم ، تحقق سازنده این روابط و اثر گزاری  متقابل درجهت تقویت یگانگی(انتگراسیون) هززمان متکامل ترسیستم و ساختارهای  مورد بحث ، داشته باشد.

      درراهبرد مورد بحث ، نگرش عمومی براین فرض استواراست که : درصورتیکه چنین راهبردی برقرار شده وروابط متقابل میان ، روند توسعه عمومی کشور، وروند ، تغییر وتحولات بخش شهری ان- سیستم وشبکه شهرهای کشور- تا ان حد گسترش وتوسعه یابد که علائم تثبیتء جایگاه ( استاتوت) ویاتثبیت نسبی شکل بندیء  بدنه ساختار فضائی شبکه شهرها مشاهده شود  . در اینصورت استکه میتوان گفت : وضعیت در حال ورود به مرحله ایست میتوان بتد ریج مقولاتی همچون «جامع» بودن طرح ویا استقرار های مبتنی بر« امایش سرزمین» و«پایدار» بودن توسعه را ، مطرح نمود. یا اینکه ، به بیان دیگر چنین برداشتی معتقد به این دیدگاه استکه : در وضعیت  توسعه نیافته ، برنامه هائی که مبتنی براهداف دستوریء از پیش تعیین شده اند ، واقعا راه بجائی نخواهند برد . چون قبل از شکل گیری چنین روند ی  الگوهای معمولا" اقتباس شده ازجوامع غربی که سعی دارند بگونه ای جامع وهمه جانبه مطرح شوند واقعا، به انچه دست نخواهند یافت جامعیتی است که بیشتر بصورت توهم ( ایلوژن ) وذهنیتی مبتنی برخوش باوری در پی انند .

   اکنون باتوجه به جوانب وویژگیهائی که مطرح گردید ، گام بعدی سنجش وبررسی واقع گرایانه میزان تحقق توسعه ای، که ظاهرا" درجریان است ، خواهد بود . ایا فرضا، بهرصورت وتحت هرشرایطی کم ویا بیش کشوردرابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی ، سیاسی وبلاخره فیزیکی فضائی درحال توسعه یافتن است؟ فرضا" نوعی جبرزمان را باورکنیم ؟  ویا اینکه توسعه با وجود سازندگیها  واجرای طرحهای فیزیکی- که معمولا با توسعه ، که مقوله ای ساختاری است ، اشتباه گرفته میشود - میتواندهم چنان عقیم مانده وتحقق نیابد ؟  ایا اگر روند توسعه در جریان در شرایط کنونی بصورت یک گام به پیش دوگام به پس باشد چه  خواهد شد ؟  در اینصورت ایا چنانکه در دههای پیشین صاحب نظران این مقولات (مانند گونار میردال ، اندره گوندر فرانک  ، سلسوفورتادو،  وسایرین ) میگفتند ، در واقع عقب ماندگیمان درحال گسترش خواهد بود ؟ ازاین جدلهای تئوریک که بگذریم ، برخی ویژگیهای مهم مقوله توسعه درکشوررا نباید از نظر دور داشت .  ازانجمله : تناقضات وسیعی که درسیاست گزاری ها قابل مشاهده است.  

     اما در نهایت ، علت عمده همهء این درجازدن ها ، تناقضات وناکارامدی ها ، بلاخره افزایش مداوم مشکلات و معضلات جامعه وبالاخص همه تنشهای سیاسی پیش رو را باید ، بدون هیچ شک وتردیدی موانع سیاسی ایکه ، بر سر راه« توسعه» ویا تنها راه پاسخگوئی مداوم به مطالبات مردم قرار داده شده است ، دانست .

 

      ادامه در بخش چهارم

      تیرماه   1389       مهدی  کاظمی بیدهندی