مقدمه
همانگونه
که شاهدیم ،
امروزه درجامعه
ما ، کاربرد
واژه «
استراتژیک» یا
مترادف فارسی
ان « راهبردی »
در سطح دست
اندرکاران
مقوله «
برنامه ریزی » بسیاررایج
شده است .بدین
ترتیب همواره
با عناوینی
همچون : " مرکز
مطالعات
استرتژیک " ، "
برنامه ریزی
استراتژیک "
ودرمورد
شهرها " برنامه
ریزی
استراتژیک
شهری" وعناوینی
مشابه ان ،
روبرو میشویم
.
غرض از انتخاب
عنوان فوق
بیشتر بدین
علت بود که : پس
از طرح مطالبی
درنقد ،
برنامه ریزی
استراتژیک
شهری دراین
سایت وسپس
مطالب نسبتا"
مشروحی که درباره
ضرورت تدوین
یک استراتژی و
یا راهبردی
جهت هدایت بخش
شهری کشورمطرح
نمودیم ، برای
برخی ازسرورانی
که این مطالب
را ملاحظه
مینمودند ،
این سوتفاهم
مطرح گردید که
: گویا باور
این سایت
ازتدوین
راهبرد ویا
استراتژی ء
هدایت توسعه
در بخش شهری
کشورهمان ،
برنامه ریزی
استراتژیک
شهری است . الگوئی
که امروزه
برخی درجامعه
حرفه ای ما با
شیفتگی تمام
انرا مطرح
مینمایند .
واقعیت این
استکه : بنظر
ما ، انچه دراین
زمینه فعلا"
رایج است ، باتوهمات
وبرداشتها ی
گاه نه
چندان واضحی ،
همراه است . اغلب نیت ازطرح
ویا برداشت
هائی که این
عناوین
وارداتی ،
مبتنی برانها
مطرح میگردند،
انهم دررابطه
با وضع موجود
بخش شهری کشورومطالبات
مردم دراین
زمینه ، چندان
روشن نیست .
بگونه ایکه فرضا"
: در زمینه
هدایت توسعه
شهری ، دربسیاری
ازموارد
داشتن یک
«استراتژی » جهت
تصمیم
گیری ویا
سیاست گزاری ،
بفرض «هدایت
توسعه شهری» با انچه
به « برنامه
ریزی ء
استراتژیک
شهری» معروف
است ، یکی
گرفته میشود . اما
گذشته
از اینها ویژگی
مشترکی که این
عناوین رایج
شده دارند کلیشه
ای وتقلیدی
بودن انهاست .
بهرجهت
ازانجا که :
میان داشتن یک
«استراتژی» ویا
انجام امورمعینی
براساس راهبردی
« ازپیش بررسی
شده» و نه
چنانکه رایج است
« از پیش تعیین
شده » ، با انچه
امروزه تحت
عنوان "
برنامه ریزی استراتژیک
" خاصه " برنامه
ریزی
استراتژیک
شهری " درجامعه
ما رایج
شده تفاوت
بسیاری است . بنابراین
، میبایست با
توجه ای همه
جانبه به این
دومقوله ، حتی
الامکان تفاوت
بسیا ر تعیین
کننده میان آندو
، که واقعا" اززمین
تا اسمان است را
شناسائی نمود
.
اما چرا
دروضع موجود
کشور،
بین ازپیش
بررسی ، پژوهش
و یامطالعه
شده با
"ازپیش تعیین
شده"
میباید
تفاوت قائل شد
؟ چون
روال کاری که
در جامعه ما
دراین زمینه
ها رایج شده
است ، تا کنون
چنین بوده که
درعمل ، مشکل
ویا مسئله پیش
روهمواره
شناخته شده
فرض میشود ! یعنی
بعلت فقدان
پژوهشهای همه
جانبه ونظریه پردازی
هائی که به
خصلت یابی وضع
موجود در
زمینه مورد
نظر بیانجامد،
معمولا" طرح
مسئلهء
مستند
ومستدل اساس تصمیمات
بعدی نبوده
اند . بهمین
سبب ، اغلب با
عنوان "اهداف از پیش
تعیین شده "
مواجه میشویم
. بگونه ایکه
درعمل ویا با
توجه به انچه
اغلب شاهدیم ، از پیش
تعیین نمودن درنهایت
، یعنی اهدافی
سلبی ، دستوری
قیم مآبانه
دولتی یا
مبتنی بر
برداشت کلیشه
ای ، نه
اهدافی
که حاصل
پژوهشهائی
که سعی در طرح
مسئله مبتنی
برواقعیات
موجود
وویژگیهای
ساختاری ان
دارند . به
بیان دیگر: روال
کار یکطرفه وآمرانه
ایکه مطالبات
مشخص جامعه
شهری در ان
چنانکه باید
جائی ندارند . بهمین
سبب چنین
روال کاری اغلب
به کلیشه
الگوهای
وارداتی ختم
میشود .
درنوشته
حاضرسعی
خواهد شد
تفاوت های موجود
ازجهات مختلف ،
خاصه ازجهت
برداشت ها و ضرورت
های تاریخی که
موجب شکل
گیری و طرح
مقولاتی
همچون : "برنامه
ریزی
استراتژیک "
ودر بحث حاضر"برنامه
ریزی
استرتژیک شهری"
شده اند ، درحد
امکان ، مطرح
وبقضاوت
گزارده شود .
از انجا که امروزه
بگونه ای مشهود
، شاهد نا
کارامدی وبیش
ازهمه مشکل
افرینی تصمیمات
و برنامه ریزی هائی
که درقالب سیاست
گزاری های شهری
وتصویب هائی
که درپس وپیش
این سیاست
گزاری ها قرار
داشته اند ،
میباشیم ،
ضروری است با
تامل درچگونگی
شکل گیری
واعمال این
سیاست گزاری
ها علل ناکامی
وبه بیراهه
رفتن ها را ،
ازجهات مختلف
بیش از پیش ،
شناسائی
نمائیم . تا
بتوان انها را،
در صورت
مقبولیت ،
احتمالا"در تجدید
نظرهای بعدی
لحاظ نمود.
باکمی توجه وتامل
میتوان
دریافت : برنامه
ریزی شهریء
رایج درجامعه
ما تا کنون نتوانسته
ازکلیشه کرد ن
الگوهای
وارداتی خودرا
رها نموده وسپس
قائم به
برداشت های
ناشی
ازواقعیت های
وضع موجود بخش
شهری ، ازیک
سو وضرورت پاسخگوئی
به مطالبات مردم
دراین زمینه ازسوی
دیگر، سیاست
گزاری
والگوهای خود
را تدوین
نماید . البته با
درنظرداشتن شرایط
حاکم بروضع
موجود بخش
شهری ، در ابعاد
مختلف ء
اقتصادی ، اجتماعی
، سیاسی ،
فیزیکی -
فضائی کشور، میتوان
علت اصلی این
ناتوانائی را
دریافت . اما
با وجود تاثیرهمهء
این علت ها در
تشدید مشکلات
پیش رو، روال
کار برنامه
ریزی شهریء معاصرما
نیز، بعلل
مختلف ، ازان
جمله : عدم
پژوهشهای همه
جانبه وطرح
ویژگیهای
ساختاری ء وضع
موجود و بلاخره
فقدان
پشتوانه مطا
لعا تیء ضروری
، بیراهه رفتن
ها را ، که خود
ازجهات
مختلفی ناشی ازاین
بی توجه ای است
، تشدید
مینماید .
اکنون
جهت ادامه این
بحث ، لازم به
یاداوری
استکه : ازابتدای
تشکیل
«گروه تحقیق
مطالعات شهری
و منطقه ای »
درسال 1354، دراین
گروه واکنون
درسایت «
شهرسازی
وتوسعه » کوشش
نموده ایم این
مطالعا ت را
درحد توان وامکانات
محدود مان ،
ادامه دهیم . لذا ،
برخلاف انچه
گاه برخی با
بی نادیده
گرفتن واقعیت سعی
نموده اند تحقیقات
این گروه دران
زمان را پیرو
برداشت ها ویا
گرایش فکری خاصی
مربوط به
تبیین « توسعه
نیافتگی »
رایج دردهه
های گذشته ، قلمدادکرده
وسپس ، همانند
تفکر نئولیبرالی
رایج ، خود را
حق بجانب
دانسته ، ادعا
نمایند : " . . که اکنون
زمان این
برداشت ها
گذشته و . . " بدین
صورت ندانسته
، هدف کاراین
گروه را بدون
توجه به اهداف
مشخص ان ، به
غلط وآنگونه
که خود
میپندارند -
درواقع -
وارونه جلوه
دهند . برای
اطلاع سروران
گرام یاداوری
مینائیم :
انچه دراین
مطالعات چه در«
گروه تحقیق
مطالعات
شهری ومنطقه
ای » درسالهای
دهه پنجاه
خورشیدی وچه اکنون
درسایت «
شهرسازی
وتوسعه » باامکانات
محدودمان ، همواره
پیگیری نموده
ایم : بررسی
وسپس برجسته
نمودن
جوانبی ازوضع
موجود است که بیان
کننده علل
ناکارامدی
ونا کارائی
های مداوم
دراین زمینه میباشند
. بدین ترتیب : علل
نا کارامدی ها
، دردهه های
معاصر را ، علاوه
برشرایط اقتصادی،
اجتماعی و
سیاسی
موجود ،
همواره ناشی ازسه
علت مهم
دیگر که به
نحوه وروال
کار برنامه
ریزی شهری
مربوط میشود ، دانسته
ایم :
الف) - بی
توجه ای دست
اندر کاران به
شرایط
ساختاری
تاریخی ء
جوامع
مبدائی که
الگوهای وارداتی
، درمرحله
تاریخی معینی
دراین جوامع - دراین
بحث مشخصا" درکشورهای
پیشرفته
سرمایه داری -
شکل گرفته اند
.
ب)
- فقدان پژوهش ،
تولید ادبیات
نظری و درنتیجه
نظریه پردازیهائی
که روند
ساختاری
تاریخی جامعه
در این زمینه -
تحولات شهری - درگذشته
وحال را خصلت
یابی نموده تا
بتوان این
نظریات را
درعمل همچون
چهارچوب
سنجشی و مبنی
ء نظری ، جهت «
طرح مسئله »
اصولی ومطابق
با واقعیت های
موجود ومورد تائید
جمعی و سپس تدوین
الگوی خودی ،
بکارگرفت .
پ ) - عدم توجه
وتامل درتجربیات
عینی - البته انهم
بواقع اغلب
ناموفق ولیکن بسیارآموزنده
- جوامع درحال
توسعه ایکه دراین
زمینه -
درزمینه
معضلات بخش
شهری -
وضعیت هائی
مشابه با مارا
دارند . از انجمله
بعنوان
مثال : توجه به تجربیات
اسف باراخیر
این جوامع درزمینه
انچه از
سالهای دهه هشتاد
ونود میلادی ، در
واقع ، اغلب بتوصیه «
اجماع
واشنگتون » الگوی
توسعه تحت عنوان
" برنامه ریزی
استراتژیک " و
متاثر ودرپی
ان - درزمینه
بحث حاضر-
الگوی"
برنامه ریزی
استراتژیک
شهری" را بکار
گرفتند . الگوئی
که متاسفانه
برخی درجامعه
کارشناسی ما ،
امروزه انرا
بصورت "اخرین
دست اورد
علمی؟!" ، تلقی
مینمایند .
بدین
صورت درادامه
بحث حاضر، قبل
پرداختن به
چگونگی
عنوانی که جهت
این نوشته
انتخاب شده ،
ضروریست
الگوی شهرسازی
ایکه پیش ازبمیدان
امدن الگوی ،
برنامه ریزی
استراتژیک
شهری ، هدایت توسعه
شهری را ،
نخست
درکشورهای
پیشرفته سرمایه
داری وسپس
بعدها
درکشورهای در حال
توسعه ، بعهده
داشت ،
بطورخلاصه
والبته با
پوزش از
تکرارها ،
مطرح گردد.
شهرسازی
مدرنیست - فونکسیونالیست
تفاوت های
ساختاری
تاریخی ء روندی
که مدرنیست –
فونکسیونالیست دران
شکل گرفت .
همانگونه
که دربخشهای
قبلی دراین
سایت بکرات
اززاویه های مختلف
به بررسی این
تفاوت ها
پرداخته ایم ؛
با پوزش ازتکراربرخی
نکات که ، جهت
ادامه بحث ، یاداوری
شان ضروری است
. میدانیم : پس ازکنکره
های اول ودوم
وسوم سیام CIAM(کنگره بین
المللی
معماری مدرن) و
بلاخره منشوراتن
ومصوبات ،
اهداف ، ضوابط
وتحولات بعدی
، درواقع نسل
دوم شهرسازی
معروف به «
مدرنیست -
فونسیونالیست
» شکل گرفت . این الگوی
شهرسازی، هدفش
بکارگیری
برنامه هائی جهت
هدایت توسعه
وگسترش شهر ، با
در نظرداشتنء
تواما ابعاد
مختلف اقتصادی
، اجتماعی ،
سیاسی و
فیزیکی -
فضائی زندگی
شهری بود . بگونه
ایکه این
هدایت بنوعی
بصورت هماهنگ
کننده توسعه
درابعاد
مختلف پیش
گفته هم باشد .
در واقع
شهرسازی ،
مدرنیست –
فونسیونالیست
، که
بتدریتج تحت
عناوینی
همچون «
کمپرنسیو
پلان» در
کشورهای
انگلوساکسون
و یا الگوی
فرانسوی ان «
پلان دیرکتور»
و مترادف
فارسی
انتخابی ان «
طرح جامع » که
انهم پس ازچندین
دهه تاخیر ،
حتی نسبت به کلان
شهرهای مهم
جهان درحال
توسعه ، درکشورما
بکارگرفته شد ،
در
واقع در
کشورهای
توسعه یافته
ازاغاز قرن
بیستم درحال
شکل گیری وسیرتکامل
خود بود .
شهرسازی ،
مدرنیست –
فونسیونالیست
، پس از
پایان جنگ دوم
جهانی بخصوص تا اواسط
دهه هفتاد
میلادی بگونه
وسیعی درجهت
هدایت توسعه
شهری کشورهای
توسعه یافته وهمچنان
بتدریج
درشهرهای
کشورهای
درحال توسعه
بکارگرفته
شدند . دراین
سالها ، شهرسازی
گسترده ای درکشورهای
توسعه یافته ، بویژه
باهدف
بازسازی
خرابی های
دوران جنگ ، براساس
الگوی
شهرسازی
مدرنیست -فونسیونالیست
جریان داشت .
اما ،
انچه میبایست
با تاکید
بسیارمورد
توجه باشد این
استکه
شهرسازی
مدرنیست - فونسیونالیست
، در واقع
شهرسازی
جامعه رفاه ویا
پاسخگوی
مطالبات
اجتماعی-
درزمینه
شهرسازی
وسکنی - درمرحله
ای از انکشاف
اقتصاد بازار،
در کشورهای
سرمایه داری
مرکزی بود، که
:
ِکینزین - فُوردیسم
دست
بالا را داشته
و نظام سیاسی حاکم
در این جوامع در
پی پاسخگوئی
به مطالبات
جمعی در
اقتصاد مبتنی
بر بازارانهم
درقالب جامعه
رفاه بود .
بنابراین ، این
شهرسازی ،
تکامل خود را
در جهت پاسخ گوئی
به نیازهای جامعه
رفاه و یا مطالباتی
که
مبارزات
اجتماعی درغرب
توسعه
یافته ، در پی
کسب امتیازات
ان بود ،
ادامه میداد .
بهمین سبب ،
بفرض ، کلیه
توصیه های
کنگره های
بعدی سیام CIAM
از منشور اتن تا
کنگره
سیام درشهر
استانبول ، کنگره
ای که
درعمل توصیه
های جامعه
رفاه -
توصیه ها ئی
درجهت
پاسخگوئی به
مطالبات
پیشگفته
بودند - را رها
نمود . یااینکه
تا قبل از
کنگره استانبول
، دغدغه
اصلی ومحوری کنگره
های سیام ،
ارائه
راهکارهائی
بودند که
نتیجه شان ، به تعدیل
مشکلات
وسهولت در
تامین مسکن ونیازهای
شهری- امکان
سکنی برای همه
- بویژه لایه
های کم در امد
تر جامعه ، باشد
. روشن استکه : در چنین وضعیتی
دولت عامل
اصلی ایجاد توازن
درتعادل
بازار و تضمین
کننده تحقق
مطالبات
جامعه رفاه ، خواهد
بود .
امامسئله
دیگر اینکه : شهرسازی
مدرنیست –
فونکسیونالیست
ازهمان اغازورود
به عرصه هدایت
توسعه شهری
ویا بسیار پیش
ازاینکه
نئولیبرالها
با برنامه ریزی
بنگاه محوری
خود - برنامه
ریزی
استراتژیک
شهری - جهت
کنارزدن
شهرسازی ، مدرنیست
-
فونسیونالیست
، بمیدان
بیایند ، با
انتقادهای
مختلفی ، از
انجمله : ضعف ویا
فقدان هویت ،
یا تکنیکی
وهنجاری بودن بیش
از حد این
طرحها که
نهایتا"
اهدافشان عمدتا"
متوجه کاربرد
زمین بوده و نقد
های دیگری
نظیر ان ،
مواجه بود .
بااینکه این
الگوی
شهرسازی درسی
سال بعدازجنگ دوم
، هادی توسعه
عظیم شهرسازی وساخت
ساز وسیع
درشهرهای کشورهای
پیشرفته گردید. بهمین
سبب : بعدها
این دوره (میانه
دهه چهل
تامیانه دهه هفتاد
میلادی) به سی
سال «طلائی»
معروف شد ،
اما کماکان
انتقادهای
پیش گفته را
هم با خود
همراه داشت . ازانجمله
: انتقادهائی
که در رابطه
با نحوه
شهرسازی ء شهرهای
جدید، که در
قالب یک پروژه
از پیش طراحی
شده انجام میشدند
، مطرح
میگردید .
واقعیت
این استکه این
برنامه ریزی
شهری در بسیاری
ازشهرهای
کشورهای درحال
توسعهء
پیرامونی ،
اغلب با
تسهیلات ویا
با توصیه
ارگانهای
توسعه بین
المللی ویا
بنوعی بصورت
نسخه وارداتی ازکشورهای
مرکزی ، بصورت
عمدتا" « کلیشه
ای » بکارگرفته
شدند . درکشور
ماهم البته
باتاخیر دو سه
دهه نسبت
به حتی سایر
کشورهای توسعه
نیافته
که این الگورا
بکارگرفته
بودند . باحمایت
و مشاورت
مستقیم بنیادهائی
نظیر بنیاد
فورد و مشاورین
بویژه امریکائی
، بصورت یک
الگوی کاملا"
وارداتی ، تحت
عنوان
" طرح جامع
شهری ، " نخست
برای تهران و
سپس سایر
شهرهای کشورکه
بنوعی اکثرا"
تقلیدی از طرح
جامع تهران بودند
، بکار
گرفته شدند .
میزان ناکارامدی
طرحهای جامع
مذکور
ومشکلات
وسردرگمی
هائی که
تاکنون موجب
شد ه اند ،
مسئله ایست که
تکرار ان دراین
بحث را بیش ازاین
ضروری
نمیدانیم .
اما نکته مهم
این است که : الگوئی
که در کشورما
ویا کشورهای
دیگر نظیر
کشور ما بصورت
تقلیدی بکار
گرفته شدند ، و حاصل
چندانی
جزگسترش
مشکلات
ببارنیاوردند
، توانسته
بود ، درکشورهای
پیشرفته سرمایه
داری طی چندین
دهه باموفقیت اجرا
شود و بمیزان
مطلوبی هادی
توسعه وتحول
شهرها
وپاسخگوئی به
مطالبات
جامعه مربوطه
شان باشد .
در مقایسه
توفیق الگوی
مدرنیست –
فونکسیونالیست
درقریب
به سه دهه بعد
از جنگ دوم
جهانی در
کشورهای توسعه
یافته غربی ، حال
هرچند در
مواردی توفیق نسبی ، و
باوجود
انتقادهای
بجا ویا نا
بجا ئی که
نسبت به ان مطرح
میگرد ید ، شاهد ناکارامدیء
کلیشه این
الگودر
شهرهای جهان
توسعه نیافته ،
میباشیم . در این
رابطه
، علاوه برعلل
ساختاری
بسیاری که
میتوان در
توجیه این
ناکارامدیها
برشمرد ،
دوگروه عوامل
ساختاری که درناکامی
این کلیشه ها
دروضعیت های
شهری توسعه
نیافته نقش بسزائی
داشته اند ،
عبارتند از :
اول –
تفاوت کیفی
وکمی ساختاری
مهم میان
مراحل متفاوت« شهرنشینی
» در این جوامع : بدینصورت
که جوامع
توسعه یافته سرمایه
داری دردوران رواج
همراه با
توفیق حال
بعضا" نسبی شهرسازی
، مدرنیست
–
فونسیونالیست
، درمرحله ای
ازانکشاف
اقتصاد مبتنی
بر بازار خود بودند
که ، شهرنشینی
شان پیش
ازاغاز قرن
بیستم به تثبیت
فضائی نسبی
خود رسیده بود
. بدین
معنی که شبکه
وسیستم شهرهای
انها در قلمرو
جغرافیائی
شان باتحرک
وجابجائی
جمعیتی وسیع
مواجه نبود . علاوه
بران همراه
باتوسعه
صنعتی مداوم ،
توسعه وتحکیم
ساختار فضائی
شبکه وسیستم
شهرهای این
جوامع هم بدون
وقفه بازهم
بصورت حاصل وضرورت
های طبیعی و توقف
نا پذیر جامعه
رفاه در جریان
بود . هرچند دربخش
شهری این
کشورها هم
بهرحال
جابجائی
جمعیت
وامکانات وجود
داشت ، ولی نه
این جابجائی
ها همانند
توسعه نیافته
ها در صد بالائی
داشتند ونه
اینکه ، بعلت
عدم توسعه
کافی ،
جابجائی ها درشرایط
اضطرار(ازروی
ناچاری ) تحقق
میافتند .
دوم –
تفاوت دیگر
فراهم بودن
نسبی ،
امکانات
پاسخگوئی به
مطالبات
اقتصادی اجتماعی
وسیاسی
شهروندان
درجامعه رفاه در
کشورهای
توسعه یافته
سرمایه داری ،
در مقابل فقدان
چنین
امکاناتی در
کشورهای توسعه
نیافته ، بوده
است .
بنا براین
گذشته از
تفاوت های
بسیاری که میان
این دووضعیت
شهریء مورد
بحث میتوان
برشمرد ، اما حتی همین
تفاوت های
ساختاری که در
دومورد
پیش گفته
مطرح گردید ،
کافی بود ند تا
الگوی
وارداتی
مذکور را با
شکست کامل
مواجه نمایند
. بهمین
دلیل ،
ماریکاتو، شهرساز
وصاحب نظر
برزیلی این الگوها
، دروضعیت های
توسعه نیافته ، را
بصورت ایده
های خارج ویا
بیگانه با
مکان توصیف
مینماید . چرا
؟ چون این
الگوها
وهنجارهای
بگونه ای بودند
که در واقع
حداکثرده تا
پانزده درصد
شهروندان ،
ازنظرتوان
مالی وسطح
زندگی ودرجه
یگانگی (انتگراسیون
) شان با جامعه
شهری ، امکان
هماهنگی
وهمراهی باالگوی
مورد بحث را
دارا بودند ، در
صورتیکه برای بیش
از هشتاد در
صد مردم شهر
امکان همراهی
مذکور فراهم
نبوده ، دراکثرموارد
هنوزهم چنین
امکاناتی
فراهم نیست .
اکنون با
توجه به انچه
مختصرا"
دررابطه با
شرایط موجود
برای شهرسازی
مدرنیست درکشورهای
توسعه یافته
غربی و تفا وت
های ساختاری ان
با شرایط
کشورهای
درحال توسعه،
در سه دهه پس
از جنگ دوم عنوان شد ،
پرسش های بسیاری در مورد
توجیه روال
کاری که در این
زمینه در کشور
ما رایج شد
مطرح میگردند
. پرسشهائی که به
هرحال پاسخ
مشخص به انها
میتواند مبین
حال وهوا ی
سیاست گزاری
وبرنامه ریزی
شهری ، ودر
واقع بخشی ازعلت
یابی ناکامی
ها دراین
زمینه ، دردوران
معاصر کشور ، باشند . ازانجمله
:
چراعلوم
انسانی
ومقولات
مختلف ان در این
دوره چهل ساله
(از اوایل دهه
چهل خورشیدی
تا کنون ) در
رابطه با
تبیین ابعاد
مختلف بخش
شهری جامعه وتولید
ادبیات نظری
که میتوانست
مبنی کارو
ایجاد ارتباط
متقابل میان
دست اندر
کاران مقولات
مختلف در این
زمینه باشد ،
دست اورد
وحاصل قابل
توجهی نداشته
است ؟ یا
اینکه چرا
برنامه ریزی
شهری ما بدون
پشتوانه نظری
، گوئی بحال خود
رها شده است؟
چرا
جامعه
کارشناسی ، مشاوران
، دانشگاهیان
وسایر دست
اندرکاران ما
ازابتدای
ارائه الگوی
وارداتیء "
طرح جامع " ، فرضا"
طرح
"جامع
تهران" که
واقعا " انچه
نداشت و دران
شرایط حتی شرایط
کنونی هم
نمیتواند داشته
باشد « جامع
بودن» است ، هیچگونه
موضع ونقد
توجیه کننده
نداشته است ؟
واقعیت
این استکه دران
زمان انچنان
شیفته الگوی
کلیشه ای که "
طرح جامع " نامیده
شد، بودیم که امکان
پرداختن به
نقد های
موشکافانه
ومستندی که
دررابطه با
روند درجریان
شهرنشینی ما وویژگیهای
ساختاری تاریخی
ان باشد ، نقدی که
بتوان انرا در
رابطه با وضع
موجود ما
دانست - نقدی
خودی - فراهم
نشد . سالها
گذ شت . ناکارامدی
های الگوی
کلیشه ای
مذکور بتدریج
درحال هویدا
شدن بودند . بازهم
ازرواج
نقدوتحلیل
خودی خیری نشد
! اگر
برخی ازناظرین
انتقاد بجائی
مطرح نموده
ناکارامدی
ومزید برعلت
شدن اینگونه
پرداختن به
امر بسیار
مهمی چون
هدایت توسعه
در بخش شهری
کشور رایاد
اورشدند ، ، به
نظریات انها
اعتناعی نشد . تا اینکه
ازاوایل دهه هشتاد
میلادی
وبارکود ی که
کلان شهرهای
جهان توسعه یافته با ان
مواجه شدند ،
رکودی که به نوعی
حاکی ازبه سرامدن
دوران
جامعه رفاه
بود . رکودی که
پیشا پیش
جریان
نئولیبرالی
با بهانه
قراردادن ان ،
حذف
وپایمالی حقوقی
که شهروندان
درجامعه رفاه
، طی ده ها سال
مبارزات
اجتماعی انرا
کسب نموده ،
ازان
برخوردار
میشدند را
اغاز نموده بود
. رکودی که بتدریج
شکوه ازنا
کارامد ی شهرسازی
مدرنیست –
فونسیونالیست
را ،
البته عمدتا"
در جهت منافعی
که
نئولیبرالها
با پیش کشیدن
برنامه ریزی ء
استراتژیک
شهریء بنگاه
محور خود در پی
کسب ان بودند
، مطرح نمود .
ادامه
در بخش بعدی
مهدی
کاظمی
بیدهندی مرداد 1390