استراتژیء هدایت توسعه دربخش شهری ، یا برنامه ریزیء استراتژیک شهری؟  (1)

 

           مقدمه

          همانگونه که شاهدیم ، امروزه درجامعه ما ، کاربرد واژه « استراتژیک» یا مترادف فارسی ان « راهبردی » در سطح دست اندرکاران مقوله « برنامه ریزی » بسیاررایج شده است .بدین ترتیب همواره با عناوینی همچون : " مرکز مطالعات استرتژیک " ، " برنامه ریزی استراتژیک " ودرمورد شهرها " برنامه ریزی استراتژیک شهری" وعناوینی مشابه ان ، روبرو میشویم .

      غرض از انتخاب عنوان فوق بیشتر بدین علت بود که : پس از طرح مطالبی درنقد ، برنامه ریزی استراتژیک شهری دراین سایت وسپس مطالب نسبتا" مشروحی که درباره ضرورت تدوین یک استراتژی و یا راهبردی جهت هدایت بخش شهری کشورمطرح نمودیم ، برای برخی ازسرورانی که این مطالب را ملاحظه مینمودند ، این سوتفاهم مطرح گردید که :  گویا باور این سایت ازتدوین راهبرد ویا استراتژی ء هدایت توسعه در بخش شهری کشورهمان ، برنامه ریزی استراتژیک شهری است .  الگوئی که امروزه برخی درجامعه حرفه ای ما با شیفتگی تمام انرا مطرح مینمایند .

       واقعیت این استکه : بنظر ما ، انچه دراین زمینه فعلا" رایج است ، باتوهمات وبرداشتها ی گاه  نه چندان واضحی ، همراه است .  اغلب  نیت ازطرح ویا برداشت هائی که این عناوین وارداتی ، مبتنی برانها مطرح میگردند، انهم دررابطه با وضع موجود بخش شهری کشورومطالبات مردم دراین زمینه ، چندان روشن نیست . بگونه ایکه فرضا" : در زمینه هدایت توسعه شهری ، دربسیاری ازموارد داشتن یک «استراتژی » جهت  تصمیم گیری ویا سیاست گزاری ، بفرض «هدایت توسعه شهری»  با انچه به « برنامه ریزی ء استراتژیک شهری» معروف است ، یکی گرفته میشود . اما  گذشته از اینها ویژگی مشترکی که این عناوین رایج شده دارند کلیشه ای وتقلیدی بودن انهاست .

       بهرجهت ازانجا که : میان داشتن یک «استراتژی» ویا انجام امورمعینی براساس راهبردی « ازپیش  بررسی شده» و نه چنانکه رایج است « از پیش تعیین شده » ،  با انچه امروزه تحت عنوان " برنامه ریزی استراتژیک " خاصه " برنامه ریزی استراتژیک شهری " درجامعه ما رایج  شده  تفاوت بسیاری است . بنابراین ، میبایست با توجه ای همه جانبه به این دومقوله ، حتی الامکان  تفاوت بسیا ر تعیین کننده میان آندو ، که واقعا" اززمین تا اسمان است را شناسائی نمود .

   اما چرا دروضع موجود کشور،  بین ازپیش بررسی ، پژوهش و یامطالعه شده  با "ازپیش تعیین شده"

میباید تفاوت قائل شد ؟  چون روال کاری که در جامعه ما دراین زمینه ها رایج شده است ، تا کنون چنین بوده که درعمل ، مشکل ویا مسئله پیش روهمواره شناخته شده فرض میشود ! یعنی بعلت فقدان پژوهشهای همه جانبه ونظریه پردازی هائی که به خصلت یابی وضع موجود در زمینه مورد نظر بیانجامد، معمولا" طرح مسئلهء  مستند ومستدل اساس تصمیمات بعدی نبوده اند  . بهمین سبب ، اغلب  با عنوان "اهداف  از پیش تعیین شده " مواجه میشویم . بگونه ایکه درعمل ویا با توجه به انچه اغلب شاهدیم  ، از پیش تعیین نمودن درنهایت ، یعنی اهدافی سلبی ، دستوری قیم مآبانه دولتی یا مبتنی بر برداشت کلیشه ای ، نه اهدافی  که  حاصل  پژوهشهائی که سعی در طرح مسئله مبتنی برواقعیات موجود وویژگیهای ساختاری ان دارند .  به بیان دیگر: روال کار یکطرفه وآمرانه ایکه مطالبات مشخص جامعه شهری در ان چنانکه باید جائی ندارند .  بهمین سبب  چنین روال کاری اغلب به کلیشه الگوهای وارداتی ختم میشود .

         درنوشته حاضرسعی خواهد شد تفاوت های موجود ازجهات مختلف ، خاصه ازجهت برداشت ها و ضرورت های تاریخی که موجب  شکل گیری و طرح مقولاتی همچون : "برنامه ریزی استراتژیک " ودر بحث حاضر"برنامه ریزی استرتژیک شهری" شده اند ، درحد امکان ، مطرح وبقضاوت گزارده شود .

          از انجا که امروزه بگونه ای مشهود ، شاهد نا کارامدی وبیش ازهمه مشکل افرینی تصمیمات و برنامه  ریزی هائی که درقالب سیاست گزاری های شهری وتصویب هائی که درپس وپیش این سیاست گزاری ها قرار داشته اند ، میباشیم ، ضروری است با تامل درچگونگی شکل گیری واعمال این سیاست گزاری ها علل ناکامی وبه بیراهه رفتن ها را ، ازجهات مختلف بیش از پیش ، شناسائی نمائیم  .  تا بتوان انها را، در صورت  مقبولیت ، احتمالا"در تجدید نظرهای بعدی لحاظ نمود.

        باکمی توجه وتامل میتوان دریافت : برنامه ریزی شهریء رایج درجامعه ما تا کنون نتوانسته ازکلیشه کرد ن الگوهای وارداتی خودرا رها نموده وسپس قائم به برداشت های ناشی ازواقعیت های وضع موجود بخش شهری ، ازیک سو وضرورت پاسخگوئی به مطالبات مردم دراین زمینه  ازسوی دیگر، سیاست گزاری والگوهای خود را تدوین نماید . البته با درنظرداشتن شرایط حاکم بروضع موجود بخش شهری ، در ابعاد مختلف ء اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی ، فیزیکی - فضائی کشور، میتوان علت اصلی این ناتوانائی را دریافت . اما با وجود تاثیرهمهء این علت ها در تشدید مشکلات پیش رو، روال کار برنامه ریزی شهریء  معاصرما نیز، بعلل مختلف ، ازان جمله : عدم پژوهشهای همه جانبه وطرح ویژگیهای ساختاری ء وضع موجود و بلاخره فقدان پشتوانه مطا لعا تیء ضروری ، بیراهه رفتن ها را ، که خود ازجهات مختلفی ناشی ازاین بی توجه ای است ،  تشدید مینماید  .

         اکنون جهت ادامه این بحث ، لازم به یاداوری استکه : ازابتدای تشکیل  «گروه تحقیق مطالعات شهری و منطقه ای » درسال 1354،  دراین گروه واکنون درسایت « شهرسازی وتوسعه » کوشش نموده ایم این مطالعا ت را درحد توان وامکانات محدود مان ، ادامه دهیم .  لذا ، برخلاف انچه گاه برخی با بی نادیده گرفتن واقعیت  سعی نموده اند تحقیقات این گروه دران زمان را پیرو برداشت ها ویا گرایش فکری خاصی مربوط به تبیین « توسعه نیافتگی » رایج دردهه های گذشته ، قلمدادکرده وسپس ، همانند تفکر نئولیبرالی رایج ، خود را حق بجانب دانسته ، ادعا نمایند : " . . که اکنون زمان این برداشت ها گذشته  و . . "   بدین صورت ندانسته ، هدف کاراین گروه را بدون توجه به اهداف مشخص ان ، به غلط وآنگونه که خود میپندارند - درواقع - وارونه جلوه دهند . برای اطلاع سروران گرام یاداوری مینائیم : انچه دراین مطالعات چه در« گروه تحقیق  مطالعات شهری ومنطقه ای » درسالهای دهه پنجاه خورشیدی وچه اکنون درسایت « شهرسازی وتوسعه »  باامکانات محدودمان ، همواره پیگیری نموده ایم : بررسی وسپس برجسته نمودن  جوانبی ازوضع موجود است که بیان کننده علل ناکارامدی ونا کارائی های مداوم دراین زمینه میباشند . بدین ترتیب : علل نا کارامدی ها ، دردهه های معاصر را ، علاوه برشرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی  موجود ، همواره  ناشی ازسه علت  مهم دیگر که به نحوه وروال کار برنامه ریزی شهری مربوط میشود  ،  دانسته ایم  :

       الف) - بی توجه ای دست اندر کاران به شرایط ساختاری تاریخی ء جوامع  مبدائی که الگوهای وارداتی ، درمرحله تاریخی معینی دراین جوامع - دراین بحث مشخصا" درکشورهای  پیشرفته سرمایه داری - شکل گرفته اند .

           ب) - فقدان پژوهش ، تولید ادبیات نظری و درنتیجه نظریه پردازیهائی که روند ساختاری تاریخی جامعه در این زمینه - تحولات شهری -  درگذشته وحال را خصلت یابی نموده تا بتوان این نظریات را درعمل همچون چهارچوب سنجشی و مبنی ء  نظری  ، جهت « طرح مسئله » اصولی ومطابق با واقعیت های موجود  ومورد تائید جمعی  و سپس  تدوین الگوی خودی ، بکارگرفت .

    پ ) - عدم توجه وتامل درتجربیات عینی - البته انهم بواقع اغلب ناموفق ولیکن بسیارآموزنده - جوامع درحال توسعه ایکه دراین زمینه -  درزمینه معضلات بخش شهری  - وضعیت هائی مشابه با مارا دارند . از انجمله  بعنوان مثال : توجه به تجربیات اسف باراخیر این جوامع درزمینه انچه از سالهای دهه هشتاد ونود میلادی  ، در واقع ، اغلب  بتوصیه « اجماع واشنگتون » الگوی توسعه تحت عنوان " برنامه ریزی استراتژیک " و متاثر ودرپی ان - درزمینه بحث حاضر- الگوی" برنامه ریزی استراتژیک شهری" را بکار گرفتند  . الگوئی که متاسفانه برخی درجامعه کارشناسی ما ، امروزه انرا بصورت "اخرین دست اورد علمی؟!" ، تلقی مینمایند .

    بدین صورت درادامه بحث حاضر، قبل پرداختن به چگونگی عنوانی که جهت این نوشته انتخاب شده ، ضروریست الگوی شهرسازی ایکه پیش ازبمیدان امدن الگوی ، برنامه ریزی استراتژیک شهری ، هدایت  توسعه شهری را ، نخست درکشورهای پیشرفته سرمایه داری وسپس بعدها درکشورهای  در حال توسعه ، بعهده داشت ، بطورخلاصه والبته با پوزش  از تکرارها ، مطرح گردد.

 

 

                  شهرسازی مدرنیست - فونکسیونالیست

        تفاوت های ساختاری تاریخی ء روندی که مدرنیست – فونکسیونالیست  دران شکل گرفت .

       همانگونه که دربخشهای قبلی دراین سایت بکرات اززاویه های مختلف به بررسی این تفاوت ها پرداخته ایم ؛ با پوزش ازتکراربرخی نکات که  ، جهت ادامه بحث ، یاداوری شان ضروری است . میدانیم  : پس ازکنکره های اول ودوم وسوم   سیام CIAM(کنگره بین المللی معماری مدرن)  و بلاخره منشوراتن ومصوبات ، اهداف ، ضوابط وتحولات بعدی ، درواقع نسل دوم شهرسازی معروف به « مدرنیست - فونسیونالیست » شکل گرفت . این الگوی شهرسازی،  هدفش بکارگیری برنامه هائی جهت هدایت توسعه وگسترش شهر ، با در نظرداشتنء تواما ابعاد مختلف اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فیزیکی - فضائی زندگی شهری بود .  بگونه ایکه این هدایت بنوعی بصورت هماهنگ کننده توسعه درابعاد مختلف پیش گفته هم باشد . در واقع شهرسازی ، مدرنیست – فونسیونالیست  ، که بتدریتج تحت عناوینی همچون « کمپرنسیو پلان» در کشورهای انگلوساکسون و یا الگوی فرانسوی ان « پلان دیرکتور» و مترادف فارسی انتخابی ان « طرح جامع » که انهم  پس ازچندین دهه تاخیر ، حتی نسبت به  کلان شهرهای مهم جهان درحال توسعه ، درکشورما بکارگرفته شد ،  در واقع در کشورهای توسعه یافته ازاغاز قرن بیستم درحال شکل گیری وسیرتکامل خود بود .

       شهرسازی ، مدرنیست – فونسیونالیست  ، پس از پایان جنگ دوم جهانی بخصوص  تا اواسط دهه هفتاد میلادی بگونه وسیعی درجهت هدایت توسعه شهری کشورهای توسعه یافته  وهمچنان بتدریج درشهرهای کشورهای درحال توسعه بکارگرفته شدند . دراین سالها ، شهرسازی گسترده ای درکشورهای توسعه یافته  ، بویژه باهدف بازسازی خرابی های دوران جنگ  ،  براساس الگوی شهرسازی مدرنیست -فونسیونالیست جریان داشت .

    اما ، انچه میبایست با تاکید بسیارمورد توجه باشد این استکه شهرسازی مدرنیست - فونسیونالیست ، در واقع شهرسازی جامعه رفاه ویا پاسخگوی مطالبات اجتماعی- درزمینه شهرسازی وسکنی - درمرحله ای از انکشاف اقتصاد بازار، در کشورهای سرمایه داری مرکزی بود، که  :  ِکینزین - فُوردیسم  دست بالا را داشته و نظام سیاسی حاکم در این جوامع در پی پاسخگوئی به مطالبات جمعی در اقتصاد مبتنی بر بازارانهم درقالب جامعه رفاه بود .  بنابراین ، این شهرسازی ، تکامل خود را در جهت پاسخ گوئی به نیازهای جامعه رفاه و یا مطالباتی  که مبارزات اجتماعی درغرب  توسعه یافته ، در پی کسب امتیازات ان بود ، ادامه میداد . بهمین سبب ، بفرض ، کلیه توصیه های کنگره های بعدی سیام CIAM از منشور اتن تا کنگره  سیام درشهر استانبول  ، کنگره ای  که درعمل توصیه های جامعه رفاه  - توصیه ها ئی درجهت پاسخگوئی به مطالبات پیشگفته بودند - را رها نمود .  یااینکه تا قبل از کنگره استانبول ،  دغدغه اصلی ومحوری کنگره های  سیام ، ارائه راهکارهائی بودند که نتیجه شان  ، به تعدیل مشکلات وسهولت در تامین مسکن  ونیازهای شهری- امکان سکنی برای همه - بویژه لایه های کم در امد تر جامعه ، باشد . روشن استکه  : در چنین وضعیتی دولت عامل اصلی ایجاد توازن درتعادل بازار و تضمین کننده تحقق مطالبات جامعه رفاه  ، خواهد بود .

     امامسئله دیگر اینکه :  شهرسازی مدرنیست – فونکسیونالیست ازهمان اغازورود به عرصه هدایت توسعه شهری ویا بسیار پیش ازاینکه نئولیبرالها با برنامه ریزی بنگاه محوری خود - برنامه ریزی استراتژیک شهری - جهت کنارزدن شهرسازی  ، مدرنیست - فونسیونالیست ، بمیدان بیایند ، با انتقادهای مختلفی ، از انجمله  : ضعف ویا فقدان هویت ، یا تکنیکی وهنجاری بودن بیش از حد این طرحها که نهایتا" اهدافشان عمدتا" متوجه کاربرد زمین بوده  و نقد های دیگری نظیر ان ، مواجه بود . بااینکه این الگوی شهرسازی درسی سال بعدازجنگ دوم ، هادی توسعه عظیم شهرسازی وساخت ساز وسیع درشهرهای کشورهای پیشرفته  گردید.  بهمین سبب :  بعدها این دوره (میانه دهه چهل تامیانه دهه  هفتاد میلادی)  به سی سال «طلائی» معروف شد ، اما کماکان انتقادهای پیش گفته را هم با خود همراه داشت . ازانجمله : انتقادهائی که در رابطه با نحوه شهرسازی ء شهرهای جدید، که در قالب یک پروژه از پیش طراحی شده انجام میشدند ، مطرح میگردید .

        واقعیت این استکه این برنامه ریزی شهری در بسیاری ازشهرهای کشورهای درحال توسعهء پیرامونی ، اغلب با تسهیلات ویا با توصیه ارگانهای توسعه بین المللی ویا بنوعی بصورت نسخه وارداتی ازکشورهای مرکزی ، بصورت عمدتا" « کلیشه ای » بکارگرفته شدند .  درکشور ماهم البته باتاخیر دو سه دهه  نسبت به حتی سایر کشورهای  توسعه نیافته  که این الگورا بکارگرفته بودند .  باحمایت و مشاورت مستقیم  بنیادهائی نظیر بنیاد فورد و مشاورین  بویژه امریکائی ، بصورت یک الگوی کاملا" وارداتی  ، تحت عنوان  " طرح جامع شهری ، " نخست برای تهران و سپس سایر شهرهای کشورکه بنوعی اکثرا" تقلیدی از طرح جامع تهران بودند ،  بکار گرفته شدند .

      میزان ناکارامدی طرحهای جامع مذکور ومشکلات وسردرگمی هائی که تاکنون موجب شد ه اند ، مسئله ایست که تکرار ان دراین بحث را بیش ازاین ضروری نمیدانیم . اما نکته مهم این است که : الگوئی که در کشورما ویا کشورهای دیگر نظیر کشور ما بصورت تقلیدی بکار گرفته شدند  ، و حاصل چندانی جزگسترش مشکلات ببارنیاوردند ،  توانسته بود ، درکشورهای پیشرفته سرمایه داری طی چندین دهه باموفقیت  اجرا شود و بمیزان مطلوبی هادی توسعه وتحول شهرها وپاسخگوئی به مطالبات جامعه مربوطه شان باشد .

      در مقایسه توفیق الگوی مدرنیست – فونکسیونالیست  درقریب به سه دهه بعد از جنگ دوم جهانی در کشورهای  توسعه یافته غربی ، حال هرچند در مواردی توفیق  نسبی ، و باوجود انتقادهای بجا ویا نا بجا ئی که نسبت به ان مطرح میگرد ید ،  شاهد ناکارامدیء کلیشه این الگودر شهرهای جهان توسعه نیافته ، میباشیم .  در این رابطه  ، علاوه برعلل ساختاری بسیاری که میتوان در توجیه این ناکارامدیها برشمرد ، دوگروه عوامل ساختاری که  درناکامی این کلیشه ها دروضعیت های شهری توسعه نیافته نقش  بسزائی داشته اند ، عبارتند از :

      اول – تفاوت کیفی وکمی ساختاری مهم میان مراحل  متفاوت« شهرنشینی » در این جوامع : بدینصورت که جوامع توسعه یافته سرمایه داری دردوران رواج همراه با توفیق  حال بعضا" نسبی شهرسازی  ، مدرنیست – فونسیونالیست ، درمرحله ای ازانکشاف اقتصاد مبتنی بر بازار خود بودند که ، شهرنشینی شان پیش ازاغاز قرن بیستم به تثبیت  فضائی نسبی خود رسیده بود .  بدین معنی که شبکه وسیستم شهرهای انها در قلمرو جغرافیائی شان باتحرک وجابجائی جمعیتی وسیع مواجه نبود . علاوه بران همراه باتوسعه صنعتی  مداوم ، توسعه وتحکیم ساختار فضائی شبکه وسیستم شهرهای این جوامع هم بدون وقفه بازهم بصورت حاصل وضرورت های طبیعی و توقف نا پذیر جامعه رفاه در جریان بود . هرچند دربخش شهری این کشورها هم بهرحال جابجائی جمعیت وامکانات  وجود داشت ، ولی نه این جابجائی ها همانند توسعه نیافته ها در صد بالائی داشتند ونه اینکه ،  بعلت عدم  توسعه کافی ، جابجائی ها درشرایط اضطرار(ازروی ناچاری ) تحقق میافتند .

        دوم – تفاوت دیگر فراهم بودن نسبی ، امکانات پاسخگوئی به مطالبات اقتصادی اجتماعی وسیاسی

 شهروندان درجامعه رفاه در کشورهای توسعه یافته سرمایه داری ، در مقابل  فقدان چنین امکاناتی در کشورهای توسعه نیافته ، بوده است  . بنا براین گذشته از تفاوت های بسیاری که میان این دووضعیت شهریء مورد بحث میتوان برشمرد ،  اما حتی همین تفاوت های ساختاری که در دومورد  پیش گفته مطرح گردید ، کافی بود ند تا الگوی وارداتی مذکور را با شکست کامل مواجه نمایند .  بهمین دلیل ،  ماریکاتو،  شهرساز وصاحب نظر برزیلی این الگوها ، دروضعیت های توسعه نیافته  ، را بصورت ایده های خارج ویا بیگانه با مکان توصیف مینماید . چرا ؟ چون این الگوها وهنجارهای بگونه ای بودند که در واقع حداکثرده تا پانزده درصد شهروندان ، ازنظرتوان مالی وسطح زندگی ودرجه یگانگی (انتگراسیون ) شان با جامعه شهری ، امکان هماهنگی وهمراهی باالگوی مورد بحث را دارا بودند ، در صورتیکه برای بیش از هشتاد در صد مردم شهر امکان همراهی مذکور فراهم نبوده ، دراکثرموارد هنوزهم  چنین امکاناتی فراهم نیست .

      اکنون با توجه به انچه مختصرا" دررابطه با شرایط موجود برای شهرسازی مدرنیست درکشورهای توسعه یافته غربی و تفا وت های ساختاری ان با شرایط کشورهای درحال توسعه، در سه دهه پس از جنگ دوم  عنوان  شد ، پرسش های بسیاری  در مورد توجیه روال کاری که در این زمینه در کشور ما رایج شد مطرح میگردند .  پرسشهائی  که به هرحال  پاسخ مشخص به انها میتواند مبین حال وهوا ی سیاست گزاری وبرنامه ریزی شهری ، ودر واقع بخشی ازعلت یابی ناکامی ها دراین زمینه  ، دردوران معاصر کشور ،  باشند . ازانجمله :

       چراعلوم انسانی  ومقولات مختلف ان در این دوره چهل ساله (از اوایل دهه چهل خورشیدی تا کنون ) در رابطه با تبیین ابعاد مختلف  بخش شهری جامعه  وتولید ادبیات نظری که میتوانست مبنی کارو ایجاد ارتباط متقابل میان دست اندر کاران مقولات مختلف در این زمینه باشد ، دست اورد وحاصل قابل توجهی نداشته است ؟ یا اینکه چرا برنامه ریزی شهری ما بدون پشتوانه نظری ، گوئی بحال خود رها شده است؟

      چرا جامعه کارشناسی ، مشاوران ، دانشگاهیان وسایر دست اندرکاران ما ازابتدای ارائه  الگوی وارداتیء " طرح جامع "  ، فرضا" طرح  "جامع تهران"  که واقعا " انچه نداشت و دران شرایط حتی شرایط کنونی هم نمیتواند داشته باشد « جامع بودن» است ، هیچگونه موضع ونقد توجیه کننده نداشته  است ؟

        واقعیت این استکه دران زمان انچنان شیفته الگوی کلیشه ای که " طرح جامع " نامیده شد، بودیم که امکان پرداختن به نقد های موشکافانه ومستندی که دررابطه با روند درجریان شهرنشینی ما وویژگیهای ساختاری تاریخی ان باشد ،  نقدی که بتوان انرا در رابطه با وضع موجود ما دانست - نقدی خودی -  فراهم نشد .  سالها گذ شت .  ناکارامدی های الگوی کلیشه ای مذکور بتدریج درحال هویدا شدن بودند .  بازهم ازرواج نقدوتحلیل خودی خیری نشد !  اگر برخی ازناظرین انتقاد بجائی مطرح نموده ناکارامدی ومزید برعلت شدن اینگونه پرداختن به امر بسیار مهمی چون هدایت توسعه در بخش شهری کشور رایاد اورشدند ، ،  به نظریات  انها اعتناعی نشد  .  تا اینکه ازاوایل دهه هشتاد میلادی وبارکود ی که کلان شهرهای جهان توسعه یافته  با ان مواجه شدند ، رکودی که به  نوعی حاکی ازبه سرامدن دوران   جامعه رفاه بود . رکودی که پیشا پیش جریان نئولیبرالی با بهانه قراردادن ان ، حذف  وپایمالی حقوقی که شهروندان درجامعه رفاه ، طی ده ها سال مبارزات اجتماعی انرا کسب نموده ، ازان برخوردار میشدند را اغاز نموده بود . رکودی که  بتدریج شکوه ازنا کارامد ی شهرسازی مدرنیست – فونسیونالیست  را ، البته عمدتا" در جهت  منافعی که نئولیبرالها با پیش کشیدن برنامه ریزی ء  استراتژیک شهریء بنگاه محور خود  در پی کسب ان بودند ، مطرح نمود .

        ادامه در بخش بعدی

 

        مهدی کاظمی بیدهندی     مرداد    1390