طرح چهل برج پنجاه طبقه در تهران ، اما واگرهای ان !

 

       همانگونه که میدانیم ، اخیرا"پیشنهاد ساخت برجهای پنجاه طبقه در برخی نقاط تهران، با هدف گسترش عمودی شهر، مطرح شده است . البته ، دروضعیت کنونی بعلت مشکلات ومعضلاتی که شهرهای بزرگ کشوربویژه شهرتهران با ان مواجه است ، مدام پیشنهادهای مختلفی درجهت رفع ویا تعدیل مشکلات ان مطرح میگردد. پیشنهاد اخیر- برجهای پنجاه طبقه - علاوه براینکه میتواند با اما واگرهای بسیاری مواجه باشد، بنوبه خود ، همانند سایرپیشنهادهای شبیه به ان که این اواخر بیشترارائه میشوند ، ازیک سو نتیجه وازسوی دیگر، برملا کنندهء بیراه رفتن طولانی سیاست گزاری های شهری درکلان شهرتهران وسایرقطب های شهری اصلی کشوراست . اولین مسئله ایکه دررابطه بااین پیشنهاد قابل طرح است ، پاسخ به این پرسش اساسی استکه : بلاخره تهران ویا شهرهای بزرگ دیگردرشرایط کنونی ویا دراین«مرحله» ازتوسعه کشورکه مرحله ویژه ایست ، میباید گسترش (حال عمودی ویا افقی ) داشته باشند ویااینکه باید ازگسترش انها ( که انهم غالبا" تحت عنوان گسترش بیش از"حد"عنوان میگردد ) جلوگیری نمود ؟ به بیان دیگر: هدف اصلی برنامه ریزی شهری- طرح جامع و تجدید نظرهای مکرران - درتهران وسایرشهرهای بزرگ کشورازشروع این طرحها تاکنون ، «جلوگیری»  ازگسترش شهر بوده ، یااینکه «جلوگیری» ها بعنوان وسیله ای موقت برای گسترشء با برنامه ومبتنی بردوراندیشی ، بکارگرفته میشده ا ند ؟  پرسش بَعدی که بلافاصله مطرح میگردد ، این استکه : ایا میتوان بدون «طرح مسئلهء» مستدل که مبتنی برلحاظ «همه ء» جوانب بخش شهری کشور( ونه فقط یک شهر ) باشد ، برای چنین پرسش هائی پاسخهای مقبولی داشت ؟ ویا انگونه که فعلا" رایج شده ، مرتبا" پیشنهاد های جدید انهم اغلب بیگانه نسبت به واقعیت های موجودء بخش شهری کشور را ارائه داد ؟  ایا اصولا" درمورد مسائلی ازاین دست ، چنین طرح مسئله ای ، درسیاست گزاری وتصمیم گیری های رایج ، انجام میشده است ؟ ویا هم اکنون انجام میشود ؟   

     انچه اثباتش واقعا"به ادله زیادی نیازندارد این استکه : سیاست گزاریهای شهری، فرضا"درتهران هدف  اصلی اش  از اغاز- درست ویا نادرست -  ممانعت ازگسترشء - بگفته مسئولین ومشاورانشان"بیش ازحدء" -  تهران بوده است .  درغیراین صورت لازم نبود برای شهر" سقف جمعیتی" تعیین نمایند . هنگامیکه ، به خواست مقامات وپیروی ازالگوی کلیشه ای طرح جامع اول ،  حکم جلوگیری صادرشد وسپس با تعیین محدویت های مختلف سعی درتحقق ان نمودند. اما این هدفها باموفقیت همراه نشدند.   مشکلات بیش ازحد انتظارپدیدارگشته و تغییروتحولات بعدی رشد جمعیت شهرو سقف جمعیتی ء کذائی را پشت سرنهاد ند . در چنین وضعیتی بود که : با ظهوردورازانتظار پیامدهای بعدی ، مسئولین اجرائی و مشاورانشان درواقع  قافلگیر شدند ! بنابراین تجدیدنظرهائی که بعدا" درطرح جامع تهران وبااهمیت کمتری دربرخی شهرهای بزرگ کشورانجام شدند، چیزی جزپاسخگوئی به قافلگیرشدن های مکررنبوده است ! علاوه بران میباید به این مهم نیزتوجه بسیارداشت که : انچه در تهران انجام میشود ویا هرتصمیمی که برای تهران اتخاذ میگردد ، سایرشهرهای بزرگ کشورهم تقریبا" بدون کم وکاست انرا تقلید مینمایند . دراین مورد نمونه بسیاری رامیتوان مطرح نمود . بفرض درمورد استقرارواحد های صنعتی درخارج ازشعاع یکصد وبیست کیلومتری شهر، که سیاستی در« تقابل » با گرایش های استقرارفعالیت های تولیدی دراین مرحله ازتوسعه صنعتی کشور است . ودر نتیجه این سیاست هم اکنون ، ازهرجهت  مزید برعلت ومشکل افرین شده است . اما شهرهای دیگر هم انرا تقلید میکنند . ازانجمله ماه گذشته ( اذر نود ) شهرداراصفهان خواسته بود، شعاع مذکوردرشهر اصفهان از پنجاه به یکصدکیلومترافزایش داده شود .   بگونه ای که : فرضا" ما از تهران چه کم داریم ؟

 

     علت لزوم تجدید نظرها  واقعا"چه بوده است ؟

    همانگونه که میدانیم : شهرتهران درزمان اغازطرح جامع اول جمعیت اش کمی بیش از 2.5 میلیون نفر وبا وسعت حدود 180کیلومترمربع بود .  برنامه ریزان ویاارائه دهندگان طرح جامع اول که ، یقینا" تحولات وجابجائی های جمعیتی راهم درنظرداشته اند ! برای سال 1370 و یا درپایان یک دوره بیست وپنج ساله جمعیت شهررا 5.5  میلیون ووسعت انرا 650 کیلومترمربع تعیین نمودند . اما همانگونه که شاهدیم : سالها پیش ازفرا رسیدن موعد مذکور- سال 1370 - جمعیت شهربطورمحسوسی ازمیزان تعیین شده گذشته بود !؟ بنابراین ، تجدید نظربعدی ویا "طرح  دوم" واقعا " یک تجدید نظرمتعارف وموردانتظارکه دربرنامه ریزی های شهری متداول است ، نبود .  بلکه علت  ضرورتء تجدید نظر « قافلگیری» واینکه چه فکرمیکردیم و چه شد ! بود . یا اینکه افزایش نا خواسته وغیرقابل انتظارجمعیت وساخت وسازهای مجاز ویا غیرمجازدرشهرودرحاشیه ان بود که ، همهء حساب وکتاب ها را به هم ریخت . انهم متاسفانه ، بدون اینکه درچنین وضعیتی با یک نقد همه جانبه ویاکوششی درجهت تبیین مستدلء علل بوجود امدن چنین وضعیتی ، مواجه باشیم !  نقدی که میتوانست نخست : درعوض تعریف ازطرح جامع اول (چنانکه برخی ازمسئولین بارها گفته اند : طرح جامع اول طرح خوبی بود ولی خوب اجرانشد!؟ )   کلیشه ای بودن و بی پایه بودن برداشت وحساب وکتاب های طرح اول را برملا نموده ، سپس زمینه را برای یک تجدید نظر اصولی مبتنی برلحاظ ویژگیهای ساختاری روند شهرنشینی وبخش شهری کشور، فراهم گرداند. اما بدون  انجام چنین نقد وتاملی ، باردیگر برهمان سبک و سیاق سابق با اتکا به سناریو سازی های جمعیتی کذائی – ویا تکراربرداشت ها وروال کارکلیشه ای طرح اول - تصمیم بران شد : کمی کوتاه امده ، سقف جمعیتی  را مرتفع ترکنند !؟  بدین ترتیب سقف جمعیتی از5.5 میلیون نفر به قریب 7.5میلیون نفر افزایش داده شد . چنانکه گوئی این یکی دیگراخرین تجدید نظراست !؟ بر سقف جمعیتی بااکراه افزودند، ولی وسعت شهر تغییر داده نشد . اما ، پس از اینکه درسالهای بعد ازیک سو جمعیت ازحد نصاب فوق هم گذشت و ازسوی دیگر محدود یت های به اجرا درامده طرح ،  درهمه ابعاد بر مشکلات شهرافزودند ، بازغافلگیری ها بعدی پیش امدند ! ومیبایست  انچه باردیگرهم « نشد ! » را مورد تجدید نظرقرار داد . بدین صورت طرح جامع جدید تهران که گوئی قصد اش پاسخ گوئی به  همهء غافلگیری های قبلی وانچه انتظارش را نداشتند بود ، بازهم مبتنی برهمان الگوهای کلیشه ای البته این باربا تقلید وکلیشه ازبرداشت های مسئله سازنئولیبرالی تحت عنوان" برنامه ریزی استراتژیک شهری " برطرح جامع پیشین پسوند "  راهبردی " را نیز افزودند !؟

      بنابراین ، همانگونه که شاهدیم : انچه درقریب به پنج دهه ایکه کوشش شده تغییروتحولات شهری،  براساس طرح وبرنامه انجام شود ، با توفیق چندانی مواجه نبود . بهمین سبب زمینه ، برای ارائه مداوم    پیشنهادهای متفرقه وجورواجوری و گاه من درآوردی که ،  ویژگی عمده اکثرشان این است که  هیچکام براساس طرح مسئلهء مشخص ، مستدل ومورد تائید جمعی ارائه نشده اند ، فراهم گردد . بدین ترتیب :   ازراهکارهای کلیشه ای طرح جامع گرفته ، تا تجدید نظرهای که برهمان سبک سیاق انجام شدند ، پیشنهادها وهدفگیری های مبتنی برتوهمات ، یکی پس ازدیگری ارائه شد ند . ازان جمله : ایده ایجاد حریم حول شهر، احداث باغشهردرحریم مورد بحث ، احداث شهرهای جدید مجزا وبا فاصله ازشهراصلی ، پیشنهاد انتقال پایتخت ، تخلیه فرضا" پنج میلیونی!؟ جمعیت شهر، مهاجرت معکوس ( گویا با الهام ازپلپوت)  که واقعا" ازلحاظ عدم رابطه شان باواقعیبات موجود ومبتنی برتوهم بودنشان ، میباید گفت : درواقع همگی آرد یک کیسه اند .  یعنی دررابطه ودربرابرطرح مسئله ای که ابعاد اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی ، فیزیکی - فضائیء بخش شهری کشور را انهم مبتنی برنظریه های «خودی»  یا نظریه هائی که حاصل پژوهشهای همه جانبه ابعاد مختلف بخش شهری کشور بوده و ویژگیهای ساختاری- تاریخی وضع موجود را خصلت یابی نموده باشد ، ارائه نشده اند . بنابراین همانگونه که ایجاد باغشهر حول تهران مبنیء نظریء قابل دفاعی نسبت به ضرورت های وضع موجود ندارد ، وانچه دررابطه با ان عرضه میشود بسیار کلی وکلیشه ایست . درعمل پیشنهاد ایجاد برج های پنجاه طبقه واستدلالهای مربوط به ان نیز به همان میزان ، مبنی نظری مستدلی ، که با لحاظ همهء مشروط کننده های ساختاریء وضع موجود بخش شهری کشور ارائه شده باشد ، نداشته است . اما پیشنهاد احداث برجهای مذکوربااینکه برپایه استدلالهای متعارفی است که سالهاست ، بگونه ای کاملا" انتزاعی بین معماران شهرسازرایج است ، بهیج وجه ویژگی یک راهکار قابل دفاع در رابطه با مسئله پیش رو را ندارد . ولی بدلییل اینکه  درجهت گسترش شهر (حال گسترش عمودی ان) مطرح گشته ، جلوگیری ازگسترش شهررا که درمرحله کنونی توسعه کشور با روند های جاری دربخش شهری کشوردرتقابل قرارمیگیرد ، کنارمی نهد ،  البته با صرف نظراز استدلالهای  تکنوکرات مآبانه وانتزاعی ان که بیشتردرجهت فراهم اوردن تسهیلات برای انبوه سازان است ، میتواند با ملاحظات بسیاری ، بصورت جزئی ازراه کارمطرح باشد .

 

     ایده احداث برجها پنجاه طبقه تکرار توهمات قبلی !   

     پیشنهاد ساخت برجهای پنجاه طبقه ، مشکل اصلی ویا بعدا" مسئله سازاش این است که : در قالب یک  راهبرد عمومی که میباید جهت «هدایت توسعه» دربخش شهری کشورتدوین شود ارائه نشده است . بنابراین ، هرچند «جلوگیری » ازگسترش را رها مینماید.که این خود بانیازهای این مرحله از توسعه بجای « تقابل » در« تعامل » است ویا با نیازهای این مرحله ازتوسعه همراه است ، ولی ضرورت اش را مبتنی براستدلاهای بسیارمتعارف وسطحی که ارائه نموده ، نمیتوان مقبول دانست .  بهمین سبب مسئله سازی اش همچنان محرز است .  چون غافل ما ندن از:  راهبردی که به  سبب شرایط ویژه این مرحله ازتوسعه کشور میباید کل بخش شهری کشور را بصورت یکجا درنظرداشته باشد . راهبردیکه بدلایلی که در بخشهای قبلی وسیعا" به ان اشاره شد ، توجه عمده اش معطوف به سامان دادن به شبکه وسیستم شهرهای کشور است ، میتواند اینگونه راهکارهای مبتنی بربرداشت های متعارفی که میان معماران و شهرسازان مطرح بوده  را به سرعت به بن بست بکشاند . بگونه ای کاملا" انتزاعی

        بنابراین ، باتوجه به ملاحظات  پیش گفته  که خصلتی  ساختاری دارند ، به روشنی میتوان دریافت ، که طرح موردیء «عمودی سازی » بدون اینکه در قالب وبصورت جزئی از راهبرد مذکورباشد – راهبرد هدایت توسعه در بخش شهری کشور با تاکید واولویت دادن به تقویتء همه جانبه جایگاه شبکه وسیستم کلان شهرهای کشور در مرحله کنونی توسعه  -  یقینا" با مشکل مواجه شده وراه بجائی نخواهد برد .  چرا؟   چون :  در شرایط کنونی که بخش شهری کشورباتحرک جمعیتی وناپایداری استقرارها مواجه است .انچه بدون شک وتردید دراولویت  قرار میگیرد : تقویت همه جانبه نقش کلان شهردرمنطقه کلان شهری ان میباشد . مسئله ایکه  درمورد کلیه کلان شهرهای کشورما ، یعنی نقش وامکانات کلان شهریء بسیارضعیف وابتدائی شان ، بسادگی قابل شناسائی است .اکنون جلوگیری بدون قید وشرط از گسترش افقی شهر: یعنی ایجاد مانع درراه انتگراسیون روابط متقابل درونء منطقه کلانشهری که فقط باگسترش افقی کنترل شده واگاهانه شهرقابل دستیابی است ، نتیجه اش تضعیف ودر هم ریختگی انتگراسیون مورد بحث ، در منطقه کلان شهری خواهد بود .  یا اینکه به بیان دیگر : گسترش عمودی هنگامی میتوانست نتیجه ای در جهت تعدیل مشکلات را داشته باشد که اولآ" ، گرایشی بدون لزوم ارائه تسهیلات ویژه برای احداث برجهای  پنجاه طبقه  وجود داشته ،  ثانیا" موانع روند انتگراسیون درون منطقه کلان شهری – یعنی گسترش افقی  – کنار گزارده شده باشند.

        بنابراین ، میتوان ومیباید گفت :  ازاغازارائه طرح جامع اول که جلوگیری ازگسترش هدف اصلی طرح ، ونه وسیله کنترل برنامه ریزی شده گسترش شهردرجهت انتگراسیون منطقه کلان شهری ، گردید .  خشت اول کج نهاده شد .

 

        استدلالهای عمودی سازان .  

        با توجه به تداوم وجود موانع فوق ،  ارائه استدلالهائی که معتقد اند گسترش عمودی یک شهر برگسترش افقی ان ارجعیت دارد ، که انهم مبتنی بربرداشتی بسارکلی ومتعارفی است  که سالهاست بصورت کاملا" انتزاعی میان معماران وشهرسازان موردبحث بوده است ، را نمیتوان به هیج وجه بجای هدایت اگاهانه توسعه وگسترش شهر، باهدف پاسخگوئی به نیازهای مختلف بخش شهری کشور با لحاظ همه ویژگیهای ساختاری اش ، انهم دراین مرحله ازگسترش پراُفت وخیزکشور،  مطرح نمود . چون چنین استدلالی بوضوح نقض غرض خواهد بود .علاوه برایراد اساسی مذکورنکته بسیارمهمی که حائزاهمیت بسیاراست : روال کاربسیارمسئله سازچنین پیشنهادی است . چرا؟   چون : اگر بلند مرتبه سازی را بصورت کنار گزاردن جلوگیری از گسترش شهر- حال گسترش عمودی ان - پیشنهاد نمائیم ، درصورتیکه گسترش شهر بصورت جزئی از راهبرد هدایت توسعه  در بخش شهری کشور باشد  ، که انهم بنظراین سایت گام اولش، در این مرحله ازتوسعه ، تقویت نقش کلانشهریء شهرهای بزرگ درابعاد اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی وفیزیکی – فضائی است .این تقویت و یا گام اول چنین راهبردی بسط وتقویت روابط درون منطقه کلانشهری ازیک سو وتقویت روابط میان کلانشهرها ویا سیسنم وشبکه کلانشهرهای کشور  ازسوی دیگرخواهد بود. لذا لازمه چنین راهبری کنارگزاردن روال برنامه ریزی جاری وتجدید نظراساسی دران است . حال اگرهدف« مقدم » همگرائی ، یگانگی  نقاط شهری داخل منطقه کلان شهری هر کلان شهرباشد ، دراینصورت جلوگیری ازتوسعه افقی شهر ودرپی ان ساخت شهرهای جدید در« فاصله» از شهرونه بصورت  جزئی از گسترش افقی ان ،  ایجاد حریم حول شهر وغیره ، بکلی با چنین راهبردی در تقابل کامل قرار خواهد گرفت وسیاست گزاری های مسئله ساز کنونی ، به مشکل افرینی خود کما کان ادامه خواهند داد! درچنین وضعیتی وبا وجود سیاست های شهری جاری ، بلند مرتبه سازی ایکه بکمک ترتیبات قانونی- تسهیلات وامتیازدهی به بلند مرتبه ساز  - باشد ،  نه تنها راه بجائی نخواهد برد وهیچگونه کمکی به رفع ویاتعدیل مشکلاتی نظیرمشکل مسکن  نخواهد کرد . بلکه بدینصورتی که پیشنهادشده فقط به پرنمودن کیسه سوداگران ساختمانی که امروزه تحت عنوان انبوه سازان در صحنه فعالند ، خواهد انجامید . یا اینکه ترتیبات وتسهیلات قانونی که تحت عنوان تشویق به بلند مرتبه ساز ، بیش از پنجاه طبقه ، در نظرگرفته شده ، تمام وکمال درخدمت سرمایه سوداگر در این بخش ، که امروزه بختک وار بربازار ساخت وساز شهری ما حاکم است ، قرارخواهد گرفت . 

      اما ، اگر بلند مرتبه سازی مزیت اش به صرفه بودن است وبهای زمین را در واحد ساختمانی به حداقل میرساند ،  حتما" چنین مزیتی بهترین امتیاز ان در مقابل رقیبان نیز خواهد بود ! پس چرا باید باترتیبات قانونی به ان امتیاز داد !؟  جزاینکه سرمایه های سوداگر با این القائات میخوا هند موقعیت جدیدء بدون رقیبی را برای خود فراهم اورند . یعنی اگر در شرایط کنونی گرایش به بلند مرتبه سازی انهم بالای پنجاه طبقه وجود داشت ، که ندارد !  فقط رفع ممنوعیت ازبلند مرتبه سازی کافی بود !؟ واحتیاجی به امتیاز دهی بیشتر نبود . اینطورنیست؟  

   ازان گذشته این نکته بسیار مهم را نیز باید در نظر داشت : عمودی سازی مورد بحث بگونه ایکه مطرح شده درواقع  دست پخت برداشتهای مربوط به برنامه ریزی شهریء نئولیبرالهاست . برنامه ریزی ایکه برخی در کشور ما حتی انرا : اخرین دست اورد "علمی " نیز خوانده اند !!؟  که آنهم دردو وسه دهه گذشته با تبلیغات والقائات خود موفق شدند در بسیاری ازکلان شهرها ، بویژه در کشورهای درحال توسعه زمینه را برای وارد نمودن  سرمایه های سوداگر بین المللی دراین عرصه را فراهم اورند . حباب سازی های وسیع در بانکوک ، دبی ، اسپانیا ، برخی کلان شهرهای امریکای جنوبی وشمالی شواهد پیش روی انند .  بگونه ایکه در همه ء این موارد حاصلی جزپرکردن کیسه سرمایه های سوداگر ، برجای گذاشتن بدهی های عظیم غیر قابل باز پرداخت ، تشدید مشکلات موجود ازانجمله مشکل مسکن، که مدعی رفع ویا تعدیل انند ، نداشته اند . 

 

    مهدی کاظمی بیدهندی    اذر ودی 1390